3 انشا در مورد اگر یک روز نامرئی بودم
آنچه در این مطلب خواهید دید
انشا اول در مورد اگر یک روز نامرئی بودم
مقدمه:
تخیلات همیشه به انسان کمک کرده اند تا مرزهای واقعیت را گسترش دهد و در دنیای ناشناخته ها سفر کند. گاهی فکر می کنم اگر روزی بتوانم نامرئی شوم، چه کارهایی انجام می دادم و دنیای اطرافم چگونه تغییر می کرد. نامرئی بودن برای یک روز ، مثل فرصتی برای کشف رازهای نهفته در زندگی است.
بدنه:
اگر یک روز نامرئی بودم، ابتدا از این توانایی خاص برای ایجاد شادی و کمک به دیگران استفاده می کردم. شاید اولین کارم این بود که به مدرسه می رفتم و از پشت پرده، معلمان و دانشآموزان را تماشا میکردم. دیدن اینکه دوستانم در غیاب من چه می گویند ، هیجان انگیز است. شاید متوجه می شدم که چگونه درباره من فکر می کنند و آیا رفتار های من تأثیر مثبتی بر آن ها دارد یا نه.
در ادامه، به خیابان میرفتم و بدون دیده شدن، به کسانی که نیازمند کمک هستند یاری می رساندم. مثلاً پولی را که به سختی جمع آوری کرده ام ، در جیب فردی که محتاج است می گذاشتم یا به کودکی که گم شده است، راه را نشان میدادم. این حس که بدون دیده شدن بتوانم کاری نیک انجام دهم ، برایم لذت بخش است.
شاید به موزه یا کتابخانه می رفتم و بی صدا در کنار آثار باستانی قدم می زدم. تصور اینکه بدون مزاحمت ، اسرار گذشته را کشف کنم و زیبایی هنر را لمس کنم ، فوق العاده است.
اما در کنار این هیجانات ، نامرئی بودن می تواند مسئولیت هایی به همراه داشته باشد. نباید از این قدرت برای کارهای نادرست یا ناراحت کردن دیگران استفاده کرد. برای مثال ، هرگز به حریم خصوصی کسی وارد نمی شدم یا کارهایی که باعث آزار دیگران شود انجام نمی دادم. این قدرت یک موهبت است و باید از آن به شیوهای درست استفاده شود.
نتیجه:
در پایان ، اگرچه نامرئی بودن برای یک روز جذاب و هیجان انگیز به نظر میرسد، اما به من می آموزد که مسئولیت بزرگی بر دوش کسی است که چنین قدرتی دارد. مهم این است که حتی در حالت نامرئی ، ارزش ها و اخلاقیات خود را حفظ کنیم و به دیگران کمک کنیم. شاید روزی بتوانم در واقعیت چنین قدرتی را تجربه کنم ، اما فعلاً با تخیل ، دنیایی زیباتر برای خود می سازم.
اگر یک روز در عمرتان نامرئی شوید در آن روز چه میکنید
مقدمه:
تصور کنید یک روز خاص از عمرتان به شما قدرتی عجیب داده شود؛ نامرئی شدن ! این قدرت مثل کلید ورود به دنیایی پر از ماجراجویی و هیجان است. اگر من بتوانم یک روز نامرئی شوم، قطعاً این روز را فراموش نشدنی می کنم ، البته با رعایت اینکه کسی را ناراحت یا دچار مشکل نکنم.
بدنه:
اولین کاری که می کنم ، رفتن به جاهایی است که همیشه کنجکاو بوده ام ببینم ولی اجازه ورود نداشته ام. مثلاً وارد موزه ای بزرگ می شوم که بخش های غیرقابل دسترس دارد و با خیال راحت از آثار پنهانی آن دیدن می کنم. شاید هم به پشت صحنه یک کنسرت بروم و از نزدیک زندگی هنرمندان محبوبم را ببینم.
بعد از این ماجراجوییها، حتماً سری به مدرسه میزنم. کلاس ها پر از موقعیت های بامزه هستند. تصور کنید معلم در حال تدریس است و من آرام دفتر بچه ها را ورق میزنم یا مداد آن ها را غیب می کنم. این کار باعث می شود کلاس تبدیل به جایی پر از خنده و هیجان شود ، البته بدون اینکه کسی آسیب ببیند.
سپس به خیابان می روم و بدون دیده شدن به افراد نیازمند کمک می کنم. پول یا غذا را در جیب کسی که نیازمند است میگذارم و از دور لبخند او را تماشا می کنم. این حس که می توانم بدون اینکه شناخته شوم ، کاری مثبت انجام دهم، لذتی وصفناپذیر دارد.
شاید هم به کتابخانه ملی بروم و از کتاب های قدیمی و کمیاب دیدن کنم. در سکوت کامل ، تاریخ را ورق بزنم و اسراری از گذشته بیاموزم که همیشه آرزویش را داشته ام.
اما نمیتوانم شیطنت هایم را هم نادیده بگیرم. احتمالاً در خانه، وسایل خانواده را جا به جا می کنم. مثلاً کنترل تلویزیون را داخل یخچال می گذارم و وقتی کسی در را باز می کند ، از خنده ریسه میروم. یا وقتی کسی می خواهد بخوابد ، بالش او را کمی تکان می دهم تا فکر کند چیزی زیر آن حرکت کرده است.
در نهایت، شب را با تماشای ستاره ها و فکر کردن به معنای این تجربه عجیب به پایان می رسانم. شاید نامرئی بودن به من یاد بدهد که چقدر در زندگی روزمره ام چیزهایی وجود دارند که نمی بینم ولی ارزشمندند؛ مثل محبت و عشق.
نتیجه:
اگر یک روز از عمرم نامرئی شوم، از آن روز برای خوشحالی، یادگیری و خلق لحظاتی فراموش نشدنی استفاده می کنم. این تجربه نه تنها برایم سرگرم کننده خواهد بود، بلکه به من نشان میدهد که حتی در نامرئی ترین لحظات هم می توان کاری کرد که دنیا جای بهتری باشد.
بیشتر بخوانید :
انشا تخیلی سفر به اینده + 2 انشا خیالی با موضوع سفر به اینده