معنی کلمات درس یازدهم فارسی نهم زن پارسا + آرایه های ادبی ، خلاصه و مفهوم درس
در این مطلب، مجموعهای کامل از معنی کلمات درس یازدهم فارسی نهم (زن پارسا) همراه با آرایه های ادبی، خلاصه و مفهوم کلی درس را برای شما آماده کرده ایم.
این درس درباره زندگی بانوی بزرگ و عارف پاکدل، رابعه عدویه است که نمونهای از ایمان، بندگی و عشق واقعی به خداوند را نشان میدهد. در ادامه معنی واژه ها، آرایه ها، و خلاصه و پیام درس آورده شده است .
آنچه در این مطلب خواهید دید
خلاصه درس زن پارسا فارسی نهم
این درس درباره رابعه عدویه، بانوی پرهیزکار و عارف نامدار است که از کودکی در خانوادهای فقیر اما مؤمن به دنیا آمد. پدرش در شبی که رابعه متولد شد، حتی چراغ و لباس کافی در خانه نداشت، با این حال انسان صبوری بود و تنها به خدا توکل داشت.
پس از مدتی پدر و مادر رابعه از دنیا رفتند و در شهر بصره خشکسالی شدیدی پدید آمد. خواهرانش پراکنده شدند و رابعه به دست مردی ستمگر افتاد و در برابر چند سکه نقره فروخته شد. او در خانه خواجهاش با رنج و سختی زندگی میکرد، اما هیچگاه دست از عبادت برنداشت و حتی وقتی دستش شکست، با خدا مناجات کرد و تنها رضای او را خواستار شد.
در خواب صدایی آسمانی شنید که به او نوید داد: «غمگین مباش، روزی به مقامی میرسی که فرشتگان آسمان به تو افتخار میکنند.»
رابعه پس از آزادی، شب و روز به عبادت پرداخت. شبها تا سحر بیدار میماند و روزها روزه میگرفت. در یکی از شبها، خواجهاش دید که در سجده با عشق و فروتنی میگوید: «پروردگارا، اگر اختیار داشتم، لحظهای از عبادت تو غافل نمیشدم، اما مرا در خدمت بندگانت قرار دادهای.»
روزی دزدی وارد خانهاش شد و خواست چادر او را بدزدد، اما هر بار راه را گم کرد. از گوشه صومعه صدایی شنیده شد: «ای مرد، خود را خسته مکن! سالهاست دل او با ماست و خدا او را پاس میدارد. اگر یک دوست خفته است، دوست دیگر بیدار است.»
این داستان نمونهای از ایمان، عشق الهی و توکل راستین است. رابعه زنی بود که در سختترین شرایط، دل به خدا سپرد و نشان داد که پارسا بودن به ثروت و جایگاه نیست، بلکه به پاکی دل و اخلاص است.
🌿 پیام کلی درس: کسی که دلش سرشار از ایمان و عشق الهی است، در هیچ شرایطی از بندگی خدا بازنمیماند. اخلاص، پاکی نیت و توکل واقعی انسان را به مقام بزرگی میرساند.
معنی کلمات درس ۱۱ فارسی نهم
نقل است: آمده است، روایت شده | پرهیزکار: پارسا، اهل تقوا |
---|---|
در وجود آمد: به دنیا آمد | الّا: جز، مگر |
جامه: لباس، پوشاک | جاه: مقام، مرتبه |
از آن: از آن جهت، به این دلیل | فلان: شخص یا چیز نامعلوم |
عیال: همسر، خانواده | نازیدن: بالیدن، فخر کردن |
برخاست: بلند شد | خواجه: آقا، بازرگان، صاحب |
خفتهاند: خوابیدهاند | دلتنگ: ناراحت، پریشان |
علیه الصلاه و السلام: درود خدا بر او باد | ابلیس: شیطان |
سیّده: بانو، زن بزرگوار | طرّار: دزد، رباینده |
شفاعت: میانجیگری، خواهشگری | رنجه: آزرده، خسته |
قحطی: خشکسالی، بیغذایی | زهره: جرأت، دلیری |
متفرّق: پراکنده | زیر دست: فرمانبردار |
ظالم: ستمگر، بیدادگر | مقرّبان: نزدیکان درگاه الهی |
درم: سکه نقره | صومعه: عبادتگاه، مکان مقدس |
مشقّت: سختی، رنج | امّت: پیروان، مردم |
معنی درس یازدهم فارسی نهم ( زن پارسا)
۱- نقل است آن شب که رابعه در وجود آمد، در خانه پدرش چندان جامه نبود که او را در آن بپیچند و چراغ نبود.
🌿 معنی: گفتهاند شبی که رابعه به دنیا آمد، فقر و بیچیزی در خانه پدرش چنان زیاد بود که حتی لباسی برای پوشاندن نوزاد نداشتند و در خانه نوری از چراغ هم نمیتابید.
۲- پدر او را سه دختر بود. رابعه، چهارم بود. از آن رابعه گویند. پس عیال با او گفت: به فلان همسایه رو و چراغی روغن بخواه.
🌿 معنی: پدر رابعه سه دختر داشت و چون این نوزاد چهارمین بود، نامش را رابعه گذاشتند. همسرش به او گفت: «به خانه یکی از همسایهها برو و از او کمی روغن بگیر تا چراغ را روشن کنیم.»
واژه های مهم:
🔹 نقل است: گفتهاند
🔹 در وجود آمد: به دنیا آمد
🔹 جامه: لباس
🔹 چندان: آن اندازه
🔹 رابعه: چهارمین دختر
🔹 عیال: همسر، زن
🔹 فلان: شخص نامعلوم، یکی از مردم
🔹 روغن: مایع سوختنی چراغ
پدر رابعه عهد کرده بود که از مخلوق هیچ نخواهد. برخاست و به در خانه آن همسایه رفت و باز آمد و گفت: خفتهاند.
پس دلتنگ بخفت و پیغمبر را علیه الصلاه و السلام به خواب دید. گفت: غمگین مباش که این دختر، سیدهای است که هفتاد هزار از امت من در شفاعت او خواهند بود.
🌸 معنی: پدر رابعه با خود پیمان بسته بود که از هیچکس چیزی نخواهد. از جا برخاست و به خانه همسایه رفت، اما چون آنان خواب بودند، بازگشت و گفت: خفتهاند. با دلی غمگین به خواب رفت و در خواب، پیامبر اکرم را دید. پیامبر فرمود: اندوه مدار، زیرا این دختر بانویی برگزیده خواهد بود که هفتاد هزار نفر از امت من به واسطه شفاعت او آمرزیده میشوند.
واژه های مهم
🔹 عهد کردن: پیمان بستن، قول دادن
🔹 مخلوق: آفریده، مردم
🔹 بازآمد: برگشت، دوباره آمد
🔹 دلتنگ: اندوهگین، ناراحت
🔹 شفاعت: میانجیگری برای بخشش دیگران
🔹 امت: پیروان دین پیامبر
🔹 سیده: بانوی بزرگ و گرامی
آرایه ها و اجزای دستوری
هیچ: مفعول (در جمله «از مخلوق هیچ نخواهد»)
بازآمد: فعل پیشوندی (فعل ساده با پیشوند «باز»)
خفتهاند: ماضی نقلی (خوابیدهاند)
دلتنگ: قید حالت (بیانگر غم و اندوه)
علیه الصلاه و السلام: جمله معترضه برای احترام به پیامبر
غمگین: مسند در جمله «غمگین مباش»
که: حرف ربط وابستگی
این دختر: گروه اسمی (نهاد جمله)، «این» وابسته پیشین (صفت اشاره)، «دختر» هسته
رفت – بازآمد: تضاد معنایی (رفتن و برگشتن)
دلتنگ: کنایه از ناراحتی و دلگیری
چون رابعه بزرگ شد، پدر و مادرش بمردند و در بصره قحطی عظیم پیدا شد و خواهران متفرق شدند و رابعه به دست ظالمی افتاد. او را به چند درم بفروخت.
خواجه او را به رنج و مشقت کار میفرمود. روزی بیفتاد و دستش بشکست. روی بر خاک نهاد و گفت: الهی! غریبم و بیمادر و پدر، اسیرم و دست شکسته. مرا از این همه هیچ غم نیست، الّا رضای تو؛ میباید تا بدانم که راضی هستی یا نه؟ آوازی شنید که غم مخور، فردا جاهیت خواهد بود چنان که مقربان آسمان به تو نازند.
🌸 معنی: وقتی رابعه بزرگ شد، پدر و مادرش از دنیا رفتند و در شهر بصره خشکسالی سختی پدید آمد. خواهرانش هر یک به سویی پراکنده شدند و رابعه به دست مردی ستمگر افتاد و او را در برابر چند سکه نقره فروختند. خواجهاش او را به کارهای دشوار و طاقتفرسا وادار میکرد. روزی رابعه زمین خورد و دستش شکست. سر بر خاک نهاد و گفت: «پروردگارا، من تنها و بیپناه هستم، نه مادری دارم و نه پدری، و اکنون اسیر و رنجورم. از این همه سختی غمگین نیستم، فقط میخواهم بدانم آیا تو از من خشنود هستی یا نه؟» سپس صدایی شنید که گفت: «اندوهگین مباش، روزی فرا میرسد که به چنان مقام و بزرگی برسی که فرشتگان آسمان به تو افتخار کنند.»
واژه های مهم
🔹 قحط: خشکسالی
🔹 عظیم: بزرگ، شدید
🔹 متفرق: پراکنده، جدا شده
🔹 درم: سکه نقره
🔹 خواجه: آقا، صاحب، مالک
🔹 مشقت: رنج و سختی زیاد
🔹 غریب: بیکس، بیپناه
🔹 مقربان: فرشتگان و نزدیکان درگاه خدا
آرایه ها و اجزای دستوری
چون: حرف ربط وابستگی (به معنی وقتی که)
ـش: مضافالیه (در پدرش، مادرش، دستش)
بمردند: فعل ماضی ساده
در: حرف اضافه
بصره: متمم
چند درم: گروه اسمی، «چند» وابسته پیشین (صفت مبهم)، «درم» هسته (متمم)
روزی: قید زمان
رنج و مشقت: مترادف (تأکید بر شدت سختی)
دستش: ترکیب اضافی، «ش» مضافالیه
نهاد: فعل گذرا به مفعول و متمم
الهی: منادا (خطاب به خداوند)
الهی، غریبم و بیمادر و پدر و اسیرم و دست شکسته: شامل پنج جمله است که هر کدام حالت گوینده را نشان میدهد
نیست: فعل غیر اسنادی (به معنی وجود ندارد)
الّا: حرف استثنا (جز، مگر)
رضا: متمم
تو: مضافالیه (در ترکیب «رضای تو»)
بدانم: مضارع التزامی (نشاندهنده آرزو یا خواسته)
مخور: فعل نهی (اندوهگین مباش)
فردا: قید زمان (نشان آینده)
جاهیت: اسم به همراه ضمیر ملکی (مقام و بزرگی تو)
نازند: مضارع اخباری (افتخار میکنند)
روی بر خاک نهادن: کنایه از فروتنی و راز و نیاز با خدا
تناسب: میان واژههای «خاک»، «آسمان»، «غم» و «رضا» تضاد و زیبایی معنوی ایجاد کرده است
پس رابعه به خانه رفت و دایم روزه داشتی و همه شب نماز کردی و تا روز بر پای بودی.
شبی خواجه از خواب درآمد. آوازی شنید. نگاه کرد، رابعه را دید در سجده، که میگفت: الهی! تو میدانی که هوای دل من در موافقت فرمان توست و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو. اگر کار به دست من استی، یک ساعت از خدمتت نیاسودمی؛ امّا تو مرا زیر دست مخلوق کردهای؛ به خدمت تو از آن، دیر میآیم.
🌸 معنی: رابعه پس از آن به خانه رفت و همیشه روزهدار بود. شبها تا سحر به عبادت و نماز میایستاد و از نیایش خسته نمیشد.
شبی خواجه از خواب بیدار شد و صدایی شنید. نگاه کرد و دید رابعه در حال سجده است و با دل شکسته میگوید:
«پروردگارا، تو میدانی که دل من در پی فرمان توست و آرامش چشم و جانم در بندگی درگاه توست. اگر اختیار کار در دست من بود، حتی یک لحظه از خدمت و عبادت تو بازنمیایستادم، اما تو مرا زیر فرمان مخلوق خود قرار دادهای، از این رو گاهی دیر به عبادت تو میرسم.»
واژه های مهم
🔹 هوا: میل، خواسته قلبی
🔹 موافقت: همراهی، پیروی
🔹 استی: میبود، صورت کهن فعل بودن
🔹 یک ساعت: یک لحظه، اندک زمان
🔹 نیاسودمی: نمیآسودم، استراحت نمیکردم
🔹 از آن: به آن سبب
🔹 زیر دست: تابع یا در خدمت دیگران
🔹 مخلوق: آفریده، بندگان خدا
آرایه ها و اجزای دستوری
دایم: قید (به معنی همیشه)
داشتی، کردی، بودی: ماضی استمراری (در شیوه قدیم: میداشت، میکرد، میبود)
تا: حرف اضافه (نشاندهنده فاصله زمانی تا سحر)
درآمد: فعل پیشوندی (از خواب برخاست)
آوازی: مفعول (در جمله «آوازی شنید»)
شنید، کرد، دید، میگفت: فعلهای ساده و گذرا به مفعول
هوای دل من: گروه اسمی، «هوا» هسته، «دل» مضافالیه، «من» وابسته پسین
روشنایی چشم من: گروه اسمی، «روشنایی» هسته، «چشم» مضافالیه، «من» وابسته پسین
اگر: حرف ربط وابستگی (جمله شرطی)
َت (در خدمتت): مضافالیه
نیاسودمی: ماضی استمراری (نمیآسودم)
اما: حرف ربط تقابل
زیر دست مخلوق: گروه اسمی (مسند جمله)، «زیر دست» هسته، «مخلوق» مضافالیه
کردهای: فعل اسنادی (در جمله مرکب)
کار به دست کسی بودن: کنایه از اختیار داشتن
زیر دست بودن: کنایه از در خدمت و فرمان کسی بودن
از آن: قید علت
دیر: قید زمان (بیانگر تأخیر)
خدمت: متمم (در جمله «به خدمت تو از آن دیر میآیم»)
میآیم: فعل مضارع اخباری
تناسب: میان واژههای «فرمان»، «درگاه»، «دل» و «چشم» هماهنگی معنایی و تصویری دیده میشود
شبی دزدی درآمد و چادرش برداشت. خواست تا ببرد، راه ندید. چادر بر جای نهاد. بعد از آن، راه باز یافت.
🌸 معنی: شبی دزدی وارد خانه شد و چادر رابعه را برداشت تا آن را ببرد، اما راه خروج را پیدا نکرد. ناچار چادر را سر جایش گذاشت و همان لحظه راه را دید و توانست بیرون برود.
واژه های مهم
🔹 دزد: کسی که پنهانی مال دیگران را میرباید
🔹 برداشت: گرفت، بلند کرد
🔹 بر جای نهاد: سر جایش گذاشت
🔹 باز یافت: دوباره یافت، پیدا کرد
🔹 راه ندید: راه را پیدا نکرد، ناتوان از خروج شد
آرایه ها و اجزای دستوری
باز یافت: فعل پیشوندی (فعل ساده + پیشوند «باز») و ماضی ساده
راه ندید: جمله فعلی منفی، «ندید» فعل ساده و گذرا به مفعول
چادرش: ترکیب اضافی، «ش» مضافالیه
بر جای نهاد: فعل مرکب (گذاشتن چیزی سر جای خود)
بعد از آن: قید زمان
دزدی درآمد: جمله فعلی، «درآمد» فعل پیشوندی (به معنی وارد شد)
هم چنین تا هفت نوبت.
🌸 معنی: همین ماجرا تا هفت بار دیگر نیز تکرار شد.
واژه های مهم
🔹 همچنین: به همین صورت، به همین شکل
🔹 نوبت: بار، مرتبه
آرایه ها و اجزای دستوری
همچنین: قید تشبیه (بیان شباهت میان چند رویداد)
تا هفت نوبت: قید تعداد، بیانکننده دفعات تکرار رخداد
از گوشه صومعه آواز درآمد که ای مرد، خود را رنجه مدار که او چند سال است تا به ما دل سپرده است. ابلیس زهره ندارد که گرد او گردد. دزد را کی زهره آن بود که گرد چادر او گردد؟ تو خود را مرنجان ای طرار! که اگر یک دوست خفته است، دوست دیگر بیدار است.
(تذکره الاولیا، عطار نیشابوری)
🌸 معنی: از گوشه عبادتگاه صدایی برخاست که میگفت: ای مرد، خودت را خسته نکن، زیرا او سالهاست که دلش را به عشق ما سپرده است. شیطان جرئت ندارد به او نزدیک شود. چگونه ممکن است دزدی بتواند به چادر او دست یازد؟ ای دزد، خودت را آزار مده، زیرا اگر دوست ما (رابعه) در خواب است، دوست دیگر یعنی خداوند بیدار است و از او پاسداری میکند.
واژه های مهم
🔹 صومعه: عبادتگاه، محل نیایش عارفان
🔹 رنجه: ناراحت، آزرده
🔹 ابلیس: شیطان
🔹 زهره: جرئت، شهامت
🔹 طرار: دزد، راهزن
🔹 گرد: نزدیک، اطراف
🔹 دوست: در اینجا مجاز از خداوند
آرایه ها و اجزای دستوری
دل سپردن: کنایه از عاشق شدن، دلدادگی
زهره: مجاز از جرئت (در اصل به معنی کیسه صفراست)
دوست (در دوست دیگر بیدار است): استعاره از خداوند
خفته و بیدار: تضاد (نماد انسان و خدا)
دزد را کی زهره آن بود که گرد او گردد؟ جمله استفهام انکاری برای تأکید بر ناتوانی دزد در نزدیکی به رابعه
از گوشه صومعه آواز درآمد: فعل پیشوندی «درآمد» به معنی شنیده شدن یا برخاستن صدا
مرنجان: فعل نهی (آزار مده)
گرد او گردد: فعل مرکب (نزدیک او شود)
✨ نکته زبانی و سبکی
نثر این بخش از نوع بینابین است؛ یعنی نه کاملاً ساده و نه کاملاً مصنوع، بلکه میان نثر کهن و امروزی قرار دارد.
این روایت از کتاب تذکرهالاولیا اثر عطار نیشابوری گرفته شده که زندگی عارفان و پاکان را با زبانی عارفانه و شاعرانه بازگو میکند.
پس از بردار کردن امیر حسنک، قریب هفت سال بر دار بماند، چنان که پایهایش همه فرو تراشید و خشک شد، چنان که اثری نماند، تا به دستوری فرو گرفتند و دفن کردند.
🌸 معنی: پس از آنکه امیر حسنک را به دار آویختند، نزدیک به هفت سال جسدش بر چوبه دار باقی ماند. در این مدت گوشت پاهایش از بین رفت و خشک شد، به گونهای که هیچ اثری از بدن او باقی نماند، تا آنکه به فرمان کسی او را از دار پایین آوردند و دفن کردند.
واژه های مهم
🔹 بر دار کردن: به دار آویختن
🔹 قریب: نزدیک
🔹 فرو تراشید: گوشت آن ریخت و از بین رفت
🔹 فرو گرفتند: پایین آوردند
چنان که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند؛ چون بشنید، جزعی نکرد چنان که زنان کنند، بلکه بگریست به درد، چنان که حاضران از درد وی خون گریستند.
🌸 معنی: آنچنان که هیچکس نمیدانست سر حسنک را کجا بردند و بدنش کجا دفن شد. مادر حسنک زنی بسیار شجاع و دلیر بود. شنیدهام که دو سه ماه ماجرای دار زدن حسنک را از او پنهان کردند، اما وقتی خبر را شنید، مانند زنان دیگر بیتابی و زاری نکرد، بلکه از روی اندوه عمیق گریست و آنچنان با درد گریه کرد که حاضران از شدت اندوه او به گریه افتادند.
واژه های مهم
🔹 چنان که: آن گونه که
🔹 سخت: بسیار
🔹 جگرآور: شجاع، دلیر
🔹 حدیث: سخن، داستان، در اینجا ماجرای بردار آویختن حسنک
🔹 جزع: بیتابی، ناله و زاری
آرایه ها و اجزای دستوری
فرو تراشید، فرو گرفتند: فعل پیشوندی (فعل ساده همراه با پیشوند «فرو»)
چنان که کس ندانست: ساختار تأکیدی برای شدت ناپیدایی و ناآگاهی
سخت جگرآور: ترکیب وصفی (قید + صفت)
خون گریستند: کنایه از گریه فراوان و سوزناک
بگریست به درد: فعل مرکب و تأکید بر عمق احساس
حدیث: مجاز از ماجرا یا داستان
حسنک: واژه مشتق (از ریشه «حسن» به معنی نیکویی)
سخت: قید (تأکید بر شدت صفت پس از خود)
✨ نکته سبکی:
این متن از تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی است. نثر آن از نوع نثر بینابین است؛ یعنی زبانی ادبی، استوار و تاریخی دارد اما به روشنی و سادگی نزدیک است. بیهقی در این روایت با زبانی احساسی و در عین حال استوار، شجاعت مادر حسنک و مظلومیت او را به زیبایی بیان کرده است.
بزرگا مردا، که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود، این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود، آن جهان. و ماتم پسر، سخت نیکو باشد و هر خردمند که این بشنید، بپسندید و جای آن بود.
(تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی)
🌸 معنی: چه مرد بزرگی بود این پسر من! پادشاهی چون محمود، مقام و شکوه دنیوی را به او بخشید، و پادشاهی چون مسعود، نعمتهای آخرت را نصیبش ساخت. سوگواری برای چنین فرزندی بسیار شایسته بود و هر انسان خردمندی که این سخن را شنید، آن را پسندید، زیرا او سزاوار چنین عزاداری باشکوهی بود.
واژه های مهم
🔹 بزرگا مردا: چه مرد بزرگی! (حرف «ا» در پایان برای تعظیم و بزرگداشت آمده است)
🔹 ماتم: سوگ، عزاداری
🔹 جای آن بود: شایسته و سزاوار آن بود
🔹 بدُو: به او، برای او
🔹 این جهان: دنیای فانی و زندگی زمینی
🔹 آن جهان: جهان آخرت و زندگی جاودان
آرایه ها و اجزای دستوری
این جهان و آن جهان: تضاد (نمایانگر دنیا و آخرت)
این جهان: مجاز از مقام و قدرت دنیوی
آن جهان: مجاز از نعمتهای بهشتی و پاداش اخروی
بزرگا مردا: جمله ندا با «ا»ی تعظیم (بیانگر ستایش و اندوه عمیق)
سخت نیکو باشد: قید «سخت» برای تأکید، یعنی بسیار نیکو
بپسندید: فعل ماضی ساده (گذرا به مفعول، به معنی پذیرفتند)
جای آن بود: ترکیب کنایی، به معنی سزاوار بودن
✨ نکته زبانی و سبکی
در این بخش، بیهقی با زبانی استوار و احساسی، جلال و بزرگی حسنک و وقار مادرش را به نمایش میگذارد.
عبارت «بزرگا مردا» از نظر ادبی، اوج ستایش و حسرت مادر است؛ جملهای کوتاه اما پرمعنا که هم تحسین فرزند را میرساند و هم اندوه مادرانه را در خود نهفته دارد.
قبلی:
معنی حکایت نیک رایان صفحه ۸۱ فارسی نهم + خلاصه و مفهوم حکایت
جواب سوالات درس دهم فارسی نهم + جواب خودارزیابی و فعالیت های نوشتاری
معنی کلمات درس دهم آرشی دیگر فارسی نهم + آرایه ها خلاصه و پیام درس
جواب سوالات درس نهم فارسی نهم + خودارزیابی گفت و گو و فعالیت های نوشتاری