انشا درباره من اگر درخت بودم + 10 انشا روان و جذاب با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری
انشا درباره من اگر درخت بودم به همراه مجموعه ای جذاب و کامل با موضوع من اگر درخت بودم مخصوص دانش آموزان ابتدایی را در این مطلب از تاپ ناپ مطالعه می کنید.
انشا یکی از درس های جذاب برای دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی است که فرصتی عالی برای نشان دادن خلاقیت و تخیل آنها فراهم می کند. موضوعات انشا بسیار متنوع و گوناگون هستند؛ گاهی درباره فصل ها و طبیعت، گاهی درباره رویدادهای روزمره و حتی آرزوها و رویاهای شخصی.
این تنوع باعث می شود هر دانش آموز بتواند آزادانه بر اساس تجربه ها و احساسات خود بنویسد. در نوشتن انشا، نیازی به محدود کردن فکر نیست و هر آنچه در ذهن می گذرد می تواند روی کاغذ بیاید. به همین دلیل انشا نه تنها یک تکلیف درسی، بلکه فرصتی برای بیان احساسات و اندیشه های دانش آموزان است.
آنچه در این مطلب خواهید دید
- موضوع 1: انشا درباره من اگر درخت بودم
- موضوع 2: انشا درباره من اگر درخت بودم
- موضوع 3: انشا درباره من اگر درخت بودم
- موضوع 4: انشا درباره من اگر درخت بودم
- موضوع 5: انشا درباره من اگر درخت بودم
- موضوع 6: انشا درباره من اگر درختی کنار حیاط مدرسه بودم
- موضوع 7: انشا درباره من اگر درختی در وسط باغ می بودم
- موضوع 8: من اگر درختی کنار رودخانه بودم
- موضوع 9: انشا درباره من اگر درخت بودم
- موضوع 10: من اگر درخت بودم
موضوع 1: انشا درباره من اگر درخت بودم
مقدمه
اگر روزی می توانستم به چیزی غیر از انسان تبدیل شوم دوست داشتم یک درخت میوه باشم. درختی سبز و زیبا که سایه و میوه اش به همه آرامش و شادی بدهد. 🌿🌿🌿
بدنه
دوست داشتم درختی باشم که شاخه هایم همیشه پر از برگ های سبز و شاداب باشد و در بهار پر از شکوفه های خوش رنگ. وقتی آفتاب می تابد، نور طلایی اش روی برگ هایم می افتد و آن ها را مثل جواهر می کند. میوه هایم آن قدر شیرین و خوش بو باشند که هرکس از کنارم رد می شود دلش بخواهد کمی بچیند و بخورد.🌿🌿🌿
پرنده ها روی شاخه هایم لانه بسازند و با آواز خودم مرا بیدار کنند. ریشه هایم آن قدر عمیق در خاک باشد که حتی بادهای تند و باران های شدید نتوانند مرا خم کنند. دوست داشتم در روزهای تابستان سایه ام پناهگاهی باشد برای کودکان بازیگوشی که دنبال جایی خنک هستند.🌿🌿🌿
در پاییز برگ هایم آرام آرام زرد شوند و روی زمین فرشی زیبا بسازند. در زمستان هم با برف سفید مثل یک درخت قصه ای به نظر بیایم. زندگی به عنوان یک درخت میوه یعنی همیشه بخشیدن، چه با سایه، چه با میوه، چه با زیبایی. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر یک درخت بودم، همه تلاش من این بود که به دیگران خوبی کنم. چون زیبایی واقعی در این است که با بودنمان دل ها را شاد کنیم. 🌿🌿🌿
موضوع 2: انشا درباره من اگر درخت بودم
مقدمه
اگر من یک درخت بودم دلم می خواست خانه ام جایی آرام و زیبا باشد. جایی که طبیعتش مثل یک رؤیای شیرین باشد و روح مرا شاد کند. 🌿🌿🌿
بدنه
دوست داشتم کنار جوی آبی زلال زندگی کنم که همیشه با صدای شرشر آرام کننده اش مرا همراهی کند. این صدا مثل یک موسیقی ملایم، روزها را پر از نشاط و شب ها را پر از آرامش می کرد. ریشه هایم هر وقت تشنه می شدند به راحتی می توانستند از آب خنک جوی بنوشند و هیچ وقت رنگ خشکی و بی حالی به خود نگیرند.🌿🌿🌿
شاخه هایم پر از برگ های سبز و خرم می شد و در میانشان پرنده ها لانه می ساختند. با هر وزش باد، برگ هایم با صدای ریز و دلنشینشان با جوی آب هم نوا می شدند. در روزهای گرم تابستان، سایه ام پناهگاهی می شد برای رهگذران خسته که کنار آب می نشینند و خنکای نسیم را حس می کنند.🌿🌿🌿
در شب های مهتابی تصویرم در آب می افتاد و جوی مانند آینه ای مرا در آغوش می گرفت. زندگی در کنار آب یعنی همیشه سرسبز، پرنشاط و شاد بودن. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
من اگر یک درخت بودم آرزویم این بود که همیشه کنار آب زندگی کنم، چون آب زندگی و شادی را برای من و همه ی اطرافم به ارمغان می آورد. 🌿🌿🌿
موضوع 3: انشا درباره من اگر درخت بودم
مقدمه
اگر من یک درخت بودم هر فصل برایم یک جشن بزرگ بود. جشنی که با طبیعت هم صدا می شدم و زیبایی هایم را به همه هدیه می دادم. 🌿🌿🌿
بدنه
من اگر درخت بودم در بهار لباس سبزی به تن می کردم که از میان آن شکوفه های سفید و کوچک مثل ستاره بیرون می آمدند. این شکوفه ها آن قدر لطیف بودند که وقتی نسیم بهاری می وزید، آرام از شاخه ها جدا می شدند و روی زمین می نشستند.🌿🌿🌿
بارانی از گل، چمن های سبز را سفیدپوش می کرد و بوی خوش شکوفه ها فضا را پر می کرد. پرنده ها میان شاخه ها آواز می خواندند و زنبورها با شوق روی گل ها می نشستند. 🌿🌿🌿
وقتی تابستان از راه می رسید شاخه هایم پر از میوه های رسیده و آبدار می شد. میوه هایم را بی دریغ به رهگذران می بخشیدم تا از طعم شیرینشان لذت ببرند. آدم ها با سبدهای خالی به سویم می آمدند و با سبدی پر و لبخندی گرم بازمی گشتند.🌿🌿🌿
نگاه کردن به این صحنه برایم مثل دیدن خوشحالی یک دوست بود. حس می کردم برای همه مفید و دوست داشتنی هستم و همین برایم کافی بود. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر یک درخت بودم در هر فصل با تمام وجودم زیبایی و مهربانی ام را با دنیا تقسیم می کردم. 🌿🌿🌿
موضوع 4: انشا درباره من اگر درخت بودم
مقدمه
اگر من یک درخت بودم، می خواستم پناهگاهی امن و آرام برای آدم ها باشم. جایی که هر کس خسته شد، بتواند در سایه ام نفس راحتی بکشد. 🌿🌿🌿
بدنه
در تابستان های گرم و آفتابی، شاخه هایم را آن قدر پهن و پر برگ می کردم که هیچ پرتو تندی از میانشان عبور نکند. سایه ام مثل یک چتر بزرگ، رهگذران را از گرمای آزاردهنده خورشید حفظ می کرد.🌿🌿🌿
هر کسی که از کنارم می گذشت و خسته بود می توانست زیر شاخه هایم بنشیند، چشم هایش را ببندد و با صدای آرام باد در برگ ها، به خوابی کوتاه و خنک برود.🌿🌿🌿
بوی خاک خیس از آبی که شب قبل خورده بودم، فضا را پر می کرد و پرنده ها روی شاخه هایم برای مهمانم آواز می خواندند. باد ملایم برگ هایم را تکان می داد و نسیمی خنک روی صورت او می نشست. وقتی رهگذر با لبخندی آرام از جا برمی خاست، حس می کردم رسالتم را خوب انجام داده ام. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر درخت بودم، شادی من در این بود که سایه ام آرامش بخش روزهای داغ تابستان برای هر رهگذری باشد.🌿🌿🌿
موضوع 5: انشا درباره من اگر درخت بودم
مقدمه
اگر من یک درخت بودم می خواستم سال های زیادی زندگی کنم و آدم های زیادی را ببینم. دوست داشتم شاخه هایم را تا آسمان بفرستم و با خورشید حرف بزنم. 🌿🌿🌿
بدنه
کاش درختی بزرگ و قدیمی بودم که چهار فصل را می دید و اتفاق های زیادی را تجربه می کرد. هر صبح زود، با خورشید سلام می کردم و با نورش برگ ها و تنم را گرم می کردم. اگر درخت میوه بودم، میوه های شیرین و خوشمزه ای می دادم تا همه از آن بخورند.🌿🌿🌿
به بچه ها و بزرگترها می گفتم که شاخه هایم را نشکنند چون من همیشه برایشان خوبی کرده ام. اگر کسی در سایه ام می نشست، آرام به او یادآوری می کردم که درختان دیگری هم بکارد تا شادی و خنکی در دنیا بیشتر شود.🌿🌿🌿
حتی دلم می خواست شاخه هایم را به خورشید برسانم و گرمی و مهربانی را برای مردم بیاورم. اگر ارغوان بودم، با شاعر هم صحبت می شدم و برگ هایم را پر از عشق و دوستی می کردم. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر بتوانیم از زبان چیزهای مختلف مثل درخت حرف بزنیم، می توانیم بهتر بنویسیم و خیال پردازی کنیم. هر روز می توانیم چند خط از زبان یک موجود بنویسیم تا نوشته هایمان قشنگ تر شود. 🌿🌿🌿
موضوع 6: انشا درباره من اگر درختی کنار حیاط مدرسه بودم
مقدمه
اگر من یک درخت بزرگ در حیاط مدرسه بودم، هر روز شاهد شادی و بازی بچه ها می شدم. 🌿🌿🌿
بدنه
من در گوشه حیاط می ایستادم و شاخه هایم مثل چتر روی سر بچه ها پهن می شد. تابستان که هوا گرم می شد، همیشه سایه ام خنک بود و بچه ها زیر آن جمع می شدند و برای هم قصه می گفتند. در زنگ ورزش، آن ها دورم می دویدند و خنده شان فضای مدرسه را پر می کرد. 🌿🌿🌿
در بهار، گل های کوچک و سفیدی روی شاخه هایم می رویید و بوی خوشی در حیاط پخش می شد. بچه ها وقتی از کنارم رد می شدند، می ایستادند و با دقت به گل ها نگاه می کردند. 🌿🌿🌿
زمستان که برف می بارید، شاخه هایم مثل لباس سفید می پوشید. بعضی از بچه ها برف را از روی من می تکاندند تا سبکی به من برگردد. وقتی باران می بارید، آب از میان برگ هایم می چکید و روی زمین حیاط می ریخت و صدای آرامش بخشی ایجاد می کرد. 🌿🌿🌿
دوست داشتم برای هر بچه یک شاخه کوچک تعارف کنم تا همیشه دوستی مان را یادشان بماند. من از دیدن بچه هایی که درس می خواندند و پیشرفت می کردند، احساس غرور می کردم. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر درخت حیاط مدرسه بودم، می خواستم همیشه دوست خوب و همراهی برای همه بچه ها باشم. 🌿🌿🌿
موضوع 7: انشا درباره من اگر درختی در وسط باغ می بودم
مقدمه
اگر روزی درختی در وسط یک باغ بزرگ می شدم زندگی ام پر از زیبایی و آرامش می شد. 🌿🌿🌿
بدنه
در فصل بهار لباس سبز تازه می پوشیدم و شاخه هایم پر از شکوفه های رنگارنگ می شد. پرنده های خوش صدا روی شاخه هایم می نشستند و صبح ها برایم آواز می خواندند. تابستان که می رسید، میوه هایم یکی یکی می رسیدند و بوی شیرینشان در باغ پخش می شد. 🌿🌿🌿
رهگذران وقتی از کنارم عبور می کردند، می ایستادند و از میوه هایم می چیدند و لبخند می زدند. پاییز با برگ های زرد و نارنجی ام باغ را پر از رنگ می کردم و زمین مثل قالی نقاشی شده می شد. وقتی نسیم پاییزی می وزید، برگ ها مثل هزاران پروانه از من جدا می شدند. 🌿🌿🌿
زمستان با برف سفید و نرم کنار می آمدم. شاخه هایم آرام زیر برف می خوابیدند و در دل فکر روزهای بهار را می کردم. هر جانوری که به باغ می آمد، می دانست که زیر شاخه هایم پناه پیدا می کند. حتی در هوای سرد، پرنده ها لابه لای شاخه هایم لانه می کردند تا گرم بمانند. 🌿🌿🌿
دوست داشتم همه بدانند که زندگی درخت در باغ یعنی دوستی با همه فصل ها و همه موجودات. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر درختی وسط باغ بودم، باغ را با میوه ها و سایه ام بهشت کوچکی برای همه می کردم. 🌿🌿🌿
موضوع 8: من اگر درختی کنار رودخانه بودم
مقدمه
اگر روزی درختی بلند کنار رودخانه می شدم، زندگی ام پر از صدای آب و بوی خاک خیس می بود. 🌿🌿🌿
بدنه
ریشه هایم در دل خاک مرطوب فرو می رفت و از آب خنک رودخانه سیراب می شد. هر وقت باران می بارید، رودخانه پرآب تر می شد و صدای شرشرش مرا خوشحال می کرد. 🌿🌿🌿
شاخه هایم از شکوفه های سفید پر می شد و پرنده ها بین برگ هایم آواز می خواندند. زمانی که آفتاب داغ بود، مسافران کنار من می نشستند و از سایه ام لذت می بردند. بعضی ها پاهایشان را در آب می گذاشتند و خنک می شدند. 🌿🌿🌿
برگ هایم آرام آرام روی آب می افتادند و با جریان رودخانه سفر می کردند. زمستان، دانه های برف روی شاخه هایم می نشست و من مثل مجسمه سفید می شدم. 🌿🌿🌿
گاهی ماهی ها را می دیدم که در آب شنا می کنند و از حضور من نمی ترسند. حتی گاهی سنجاب کوچکی از شاخه ام پایین می آمد و کنار رودخانه آب می خورد. 🌿🌿🌿
زندگی کنار رودخانه یعنی همیشه شنیدن آواز آب، دیدن مسافران شاد، و احساس آرامش در دل طبیعت. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر درختی کنار رودخانه بودم، دوست داشتم همیشه پناهگاه مسافران و پرنده ها باشم. 🌿🌿🌿
موضوع 9: انشا درباره من اگر درخت بودم
مقدمه
اگر درختی در پارک شهر می بودم، هر روز آدم های زیادی را می دیدم که برای استراحت و تفریح می آیند. 🌿🌿🌿
بدنه
صبح ها که خورشید کم کم بالا می آمد، پرندگانی که در لابه لای برگ هایم خوابیده بودند، بیدار می شدند و آواز می خواندند. همزمان، آدم هایی برای ورزش یا پیاده روی به پارک می آمدند و بعضی زیر سایه ام می ایستادند تا نفسی تازه کنند. 🌿🌿🌿
گل های ریز و بوی خوش برگ هایم، هوای پارک را پر می کرد. بچه ها کنارم بازی می کردند و بعضی با دوچرخه دورم می چرخیدند. سایه ام پناهگاه مادرانی بود که نوزادشان را در کالسکه خوابانده بودند. 🌿🌿🌿
برگ هایم رنگارنگ می شد و سالخوردگان زیر شاخه هایم قدم می زدند و از هوای خنک لذت می بردند. زمستان که برف می بارید، شاخه هایم مثل شاخه های نقاشی شده در قصه ها به نظر می رسید. 🌿🌿🌿
دوست داشتم همه بازدیدکنندگان پارک زیر سایه ام لحظه ای آرام باشند و با لبخند بروند. هر روز که آدم ها خوشحال تر می شدند، من هم حس شادی و آرامش بیشتری پیدا می کردم. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر درختی در پارک بودم، همیشه برای خوشحال کردن مردم آماده می ماندم. 🌿🌿🌿
موضوع 10: من اگر درخت بودم
مقدمه
اگر درختی در روستایی آرام و زیبا بودم، زندگی ام پر از صداهای دلنشین و هوای پاک می شد. 🌿🌿🌿
بدنه
صبح ها با صدای خروس روستا بیدار می شدم و با طلوع خورشید برگ هایم را رو به آسمان باز می کردم. بچه های روستا با توپ های کوچکشان زیر شاخه هایم بازی می کردند. 🌿🌿🌿
بهار که می شد گل های ریز و خوش رنگم دل هر رهگذری را می برد. زنبورها و پروانه ها دور و برم پرواز می کردند و باغچه های اطراف پر از عطر گل می شد. تابستان، میوه هایم شیرین و آبدار بودند و بچه ها با شوق آن ها را می چیدند. 🌿🌿🌿
پاییز برگ هایم را با رنگ های زیبا روی زمین می ریختم و باد آرام آن ها را تا حیاط خانه ها می برد. زمستان که برف می بارید، روی شاخه هایم لایه ای نرم و سفید می نشست و منظره ای زیبا برای روستا درست می کرد. 🌿🌿🌿
حتی حیوانات روستا هم به من سر می زدند. گربه ها از شاخه هایم بالا می رفتند و پرنده ها روی شاخه هایم لانه می ساختند. زندگی ام پر از دوستی و مهربانی بود. 🌿🌿🌿
نتیجه گیری
اگر درختی در روستا بودم، می خواستم همیشه شادی و زیبایی را به مردم هدیه کنم.🌿🌿🌿
بیشتر بخوانید:
انشا در مورد درخت پیر و نهال جوان کلاس پنجم + انشا و داستان کودکانه
انشا در مورد روز درختکاری کلاس چهارم و پنجم + فواید درخت و درختکاری