مطالب درسی

معنی روان خوانی آقا مهدی فارسی هشتم + آرایه های ادبی خلاصه و پیام

معنی لغات روان خوانی آقامهدی کتاب فارسی هشتم به همراه آرایه های ادبی و دانش زبانی

در این مطلب از تاپ ناپ، معنی کلمات روان خوانی آقا مهدی فارسی هشتم را به همراه آرایه های ادبی، دانش زبانی، خلاصه داستان و پیام اصلی آن تهیه کرده ایم تا دانش آموزان بتوانند با مفاهیم درس آشنا شوند و درک بهتری از زیبایی های ادبی و پیام های ارزشی این متن داشته باشند.

دانلود متن روان خوانی اقای مهدی فارسی هشتم

معنی کلمات روان خوانی آقا مهدی فارسی هشتم

📌 انگار: مثل اینکه، گویی چنین است

📌 مهمات: ابزار و وسایل جنگی، اسلحه و تجهیزات رزم

📌 آمیخته: قاطی شده، ترکیب شده (ریشه گذشته: آمیخت / ریشه مضارع: آمیز)

📌 انگار نه انگار: طوری رفتار کردن که اصلاً وجود نداشته باشد یا اهمیتی نداشته باشد

📌 مشت و مال: ماساژ دادن بدن برای رفع خستگی

📌 گروهان: دسته‌ای نظامی شامل حدود نود سرباز

📌 گردان: واحدی نظامی که از چند گروهان تشکیل می‌شود

📌 لبخندی بر لب داشت: یعنی خندان بود، لب‌هایش حالت شادی داشت

📌 سرا: خانه، جای زندگی

📌 روحیه: امید و دلگرمی درونی برای ادامه کار یا مبارزه

آرایه های ادبی و دانش زبانی روان خوانی آقا مهدی

باران بند آمده بود؛ اما هنوز از ساقه علف ها آب می چکید و دشت پر از گودال های آب شده بود. عکس آسمان بر سطح لرزان گودال های آب، تماشایی بود. انگار صدها آینه شکسته را کنار هم چیده بودند. ابرهایی که هر لحظه به شکلی در می آمدند، در مقابل آن آینه ها خودشان را برای سال نو آماده می کردند. خورشید از پشت کوه ها سرک می کشید و سلاح ها و کلاه های آهنی را برق می انداخت. دهانه توپ ها و خمپاره انداز ها را با کیسه های نایلونی پوشانده بودند تا آب به داخلشان نرود. در پشت خاکریز، جعبه های خالی مهمات و پوکه های مسی براق همه جا پراکنده بودند. چند تا از سنگرها را آب گرفته بود و عده ای با لباس های خیس و گل آلود مشغول خالی کردن آن ها بودند. صدای خنده شان با صدای شلپ شلپ آب آمیخته بود. از سنگر بغل دستی صدایی می گفت: «آب را گل نکنیم!»

آرایه های ادبی 🎨

  • آینه: استعاره از سطح آب گودال ها

  • ابرهایی که هر لحظه به شکلی در می آمدند: تشخیص (جان بخشی)

  • خورشید از پشت کوه ها سرک می کشید: تشخیص (جان بخشی)

  • سلاح ها و کلاه های آهنی را برق می انداخت: تشخیص

  • آب را گل نکنیم!: تضمین از شعر سهراب سپهری

  • صدها آینه شکسته را کنار هم چیده بودند: تشبیه (سطح لرزان آب به آینه های شکسته) ✅

  • صدای خنده شان با صدای شلپ شلپ آب آمیخته بود: مراعات نظیر (خنده – صدا – آب) ✅

دانش زبانی ✏️

  • عکس آسمان: ترکیب اضافی

  • سطح لرزان: ترکیب وصفی

  • لباس های خیس و گل آلود: ترکیب وصفی

دیگری جواب می داد: «تو ماهیت را بگیر»

خنده ها از ته دل بود. انگار نه انگار که در جبهه جنگ بودند. بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره های هفت سین عید پهن بود؛ سفره هایی که در آنها، جای سماق و سمنو را سرنیزه و سیمینوف (نوعی مسلسل) و حتی سنگ پر کرده بود.

گاهی گردباد کوچکی لنگ لنگان از راه می رسید و چادرهای باران خورده را مشت و مال می داد. عده ای قرآن می خواندند و بعضی تند تند به ساعتشان نگاه می کردند و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند. ناگهان، صدای شلیک چند تیر هوایی بلند شد و زمزمه «یا مقلب یا القلوب» در سنگرها پیچید. عید آمده بود. به همین سادگی…!

آرایه های ادبی 🎨

  • گردباد کوچکی لنگ لنگان از راه می رسید: تشخیص (جان بخشی)

  • چادرهای باران خورده را مشت و مال می داد: تشخیص (جان بخشی) ✅

  • یا مقلب یا القلوب: تضمین از دعاهای مشهور

  • عید آمده بود. به همین سادگی: ایجاز و سادگی بیان ✅

به هر طرف که نگاه می کردی، عده ای همدیگر را در آغوش می کشیدند و صدای بوسه هایشان بلند بود. وقتی عید همه مبارک شد، نوبت به سفره ها رسید. «سین» های سفره هفت سین، یکی یکی غیبشان زد. سیب ها به سرعت خورده شدند. سرنیزه ها به غلاف خود برگشتند. سیمینوف به سنگر تیربار رفت و طولی نکشید که… عید شروع نشده، تمام شد. کم کم ابرها هم پراکنده و خورشید آشکار شد.

فرماندهان گروهان ها و گردان ها جمع شدند تا با هم به دیدن آقا مهدی، فرمانده لشکر بروند و سال نو را به او تبریک بگویند. همه جا آب راه افتاده بود و پوتین ها تا نصفه در گل چسبنده فرو می رفتند. روی سنگر فرمانده لشکر چادر بزرگی زده بودند.

جلوی سنگر که رسیدند، چند جوان بسیجی عید را به آنها تبریک گفتند. آنها با عجله دور تا دور چادر را نخ می کشیدند. فرماندهان به همدیگر نگاه کردند و چند نفر از تعجب شانه هایشان را بالا انداختند. یکی از آنها که قدی کوتاه و ریشی بلند داشت، رو کرد به یکی از جوان های بسیجی و با لهجه ترکی پرسید: «اینها چیست؟»

بسیجی با لبخند جواب داد: «آقا مهدی خودش گفته است!»

ارایه های ادبی 🎨

  • سین های سفره هفت سین، یکی یکی غیبشان زد: تشخیص (جان بخشی) ✅

  • سرنیزه ها به غلاف خود برگشتند: تشخیص ✅

  • عید شروع نشده، تمام شد: تضاد (شروع / تمام) ✅

مرد قد کوتاه همین طور که گل پوتین ها را روی زمین می مالید، زیر لب گفت: «آخر برای چی؟»

و بعد بدون اینکه منتظر جواب کسی شود «یا الله» بلندی گفت و از در کوتاه سنگر، داخل شد. پشت سر او، بقیه هم یکی یکی سرها را خم و بند پوتین ها را شل کردند. از سفره هفت «سین» و هفت «شین» (انواع شیرینی) خبری نبود. در عوض، سفره ای پر از نامه در وسط سنگر پهن شده بود.

آقا مهدی و دو نفر بسیجی دیگر که تند تند نامه ها را باز می کردند، بلند شدند و مهمانان را در آغوش گرفتند و عید را تبریک گفتند. آقا مهدی وقتی تعجب آنها را دید، با لبخندی که همیشه بر لب داشت، گفت: «اینها عیدی ماست، بچه های دانش آموز فرستاده اند!»

همه یک صدا پرسیدند: «از کجا؟»

آرایه های ادبی 🎨

  • یا الله بلندی گفت: تضمین از ذکر مذهبی ✅

  • سفره ای پر از نامه: نمادین (نامه ها به جای خوراکی های سفره) ✅

  • با لبخندی که همیشه بر لب داشت: اغراق (پیوستگی همیشگی لبخند)

آقا مهدی دو دستش را در میان نامه ها برد و در حالی که آنها را بو می کرد، جواب داد: «از همه جای همه جا! همه جای ایران سرای من است.»

بعد یکی از نقاشی ها را که با سنجاق به دیوار چادر زده بود، نشان داد و گفت: «ببینید چه بلایی سر دشمن آورده است!»

هواپیمایی شبیه یک هندوانه بزرگ با دو بال کوتاه در حالی که هنوز چرخ هایش را جمع نکرده بود، تعدادی بمب را مثل یک شانه تخم مرغ روی تانک های دشمن خالی کرده بود. معلوم نبود هر تانک چند لوله دارد!

سربازان دشمن مثل مهره های شطرنج، لابه لای تانک ها ریخته بودند و مداد رنگی سرخ، حسابی خونشان را ریخته بود. سمت راست نقاشی، پسرکی بسیجی پرچم سبز رنگی در یک دست و اسلحه ای در دست دیگر داشت. بلندی پرچم از هواپیما بالاتر زده بود و اطراف میله آن پر از گل و سبزه بود.

آرایه های ادبی 🎨

  • هواپیمایی شبیه یک هندوانه بزرگ: تشبیه ✈️🍉

  • مثل یک شانه تخم مرغ: تشبیه

  • سربازان دشمن مثل مهره های شطرنج: تشبیه ♟️

  • مداد رنگی سرخ خونشان را ریخته بود: تشخیص (جان بخشی)

  • پرچم از هواپیما بالاتر زده بود: اغراق ✅

  • اطراف میله آن پر از گل و سبزه بود: نماد (پیروزی و زندگی) ✅

درباره نویسنده ✍️

حبیب یوسف زاده، نویسنده کودک و نوجوان، در سال ۱۳۴۴ در تهران به دنیا آمد. او دارای لیسانس مترجمی زبان انگلیسی است و کتاب هایی را در حوزه نوجوان و بزرگسال به فارسی ترجمه کرده است.

از آثار او می توان به این موارد اشاره کرد:

  • زندگینامه شهید باکری

  • زندگینامه شهید صنعتی

  • مجموعه داستان کلاه قربانعلی

  • شب های کمین

خلاصه روان خوانی آقا مهدی فارسی هشتم

داستان در جبهه و همزمان با تحویل سال می گذرد. رزمندگان با شوخی و صمیمیت فضای عید را میان باران و گل و صدای تیرهوایی زنده می کنند؛ سفره های هفت سین ساده است و جای بعضی سین ها را ابزار جنگی پر کرده است. فرماندهان برای تبریک نزد آقا مهدی می روند و می بینند به جای خوراکی های عید، نامه ها و نقاشی های دانش آموزان وسط سنگر پهن شده است. آقا مهدی نامه ها را بو می کند و آن ها را عیدی واقعی می داند؛ نقاشی های کودکانه که دشمن را مضحک نشان می دهد، امید و باور به پیروزی را بازتاب می دهد. در پایان، آثار بچه ها دور چادرها آویخته می شود و آقا مهدی تاکید می کند دل پاک کودکان و دعای آن ها پشتیبان رزمندگان است.

پیام «روان خوانی آقا مهدی» این است که امید، ایمان و پشتیبانی مردم (به ویژه کودکان و نوجوانان) نقش مهمی در روحیه رزمندگان دارد.
نامه ها و نقاشی های ساده دانش آموزان، برای رزمندگان ارزشمندتر از هر هدیه مادی بود و به آنها انرژی و انگیزه می داد. همچنین متن نشان می دهد که جنگ فقط با سلاح و قدرت نظامی پیش نمی رود، بلکه دل های پاک، دعاها و محبت صادقانه مردم هم پشتوانه بزرگی است.

قبلی :

جواب سوالات درس ۸ فارسی هشتم صفحه ۶۱ و ۶۲

معنی درس هشتم آزادگی فارسی هشتم + آرایه های ادبی خلاصه و پیام شعر

معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم صفحه ۵۸ + آرایه های ادبی و معنی کلمات

بعدی:

جواب فرصتی برای اندیشیدن صفحه 66 فارسی هشتم

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا