مطالب درسی

خلاصه بخوان و بیندیش قاضی کوچک فارسی چهارم

خلاصه درس قاضی کوچک 🌸

چهار دوست با هم تصمیم می‌گیرند پول‌هایشان را جمع کنند و کاری راه بیندازند. آن‌ها در مسیر سفر به باغی می‌رسند و برای استراحت وارد باغ می‌شوند. پول‌هایشان را که چهار هزار سکه طلاست به پیرزن صاحب باغ می‌سپارند و شرط می‌کنند که تا هر چهار نفر نیامده‌اند، پول را تحویل ندهد.

یکی از دوستان که نیت بدی در سر دارد، هنگام شنا از آب بیرون می‌آید و با حیله و دروغ، پیرزن را فریب می‌دهد و کیسه پول را می‌گیرد و فرار می‌کند. سه دوست دیگر وقتی متوجه ماجرا می‌شوند، نزد قاضی شکایت می‌برند. قاضی حق را به آن‌ها می‌دهد و پیرزن را مسئول بازگرداندن پول‌ها می‌داند.

پیرزن که ناراحت و غمگین است، در کوچه‌های شهر پسربچه‌ای باهوش را می‌بیند و ماجرا را برای او تعریف می‌کند. پسر نقشه‌ای می‌دهد که مشکل را حل می‌کند: او می‌گوید به قاضی بگو شرط همان شرط اول است؛ یعنی وقتی هر چهار نفر با هم حاضر شدند، پول را برگردان. پس سه دوست باید دوست چهارم را پیدا کنند و اگر پیدا نشد، پیرزن مسئولیتی ندارد.

قاضی با شنیدن این پیشنهاد، راه‌حل را می‌پذیرد و از هوش و درایت پسربچه شگفت‌زده می‌شود.

بعدی :

جواب درک و دریافت 🧐 صفحه 138 فارسی چهارم درس قاضی کوچک

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا