خلاصه و جواب ایستگاه اندیشه درس آفرینش حلزون فارسی سوم صفحه ۱۲۴

آنچه در این مطلب خواهید دید
- مقدمه
- سوال ۱: عنکبوت از چه چیزی خندهاش گرفته بود؟
- سوال ۲: آیا ملخ و عنکبوت با هم دوست بودند؟ از کدام قسمت داستان فهمیدی؟
- سوال ۳: خانهی حلزون کجاست؟
- سوال ۴: هدف نویسنده از عبارت «ما باید جلوی پایمان را خوب نگاه کنیم تا زمین نخوریم و کسی را هم سرزنش نکنیم.» چیست؟
- سوال ۵: چرا ملخ و عنکبوت گریه کردند؟
- سوال ۶: جملههای زیر را به ترتیبی که در متن آمده، شمارهگذاری کن.
- جمعبندی
- خلاصه بخوان و بیندیش آفرینش حلزون – فارسی سوم ابتدایی
مقدمه
درس «آفرینش حلزون» از بخش بخوان و بیندیش کتاب فارسی سوم ابتدایی، داستانی آموزنده دربارهی دوستی و احترام به ویژگیهای متفاوت موجودات است. این درس به دانشآموزان میآموزد که نباید کسی را به خاطر تفاوتهایش مسخره کرد و قبل از قضاوت باید شرایط او را شناخت. در ادامه، پاسخ کامل پرسشهای ایستگاه اندیشه این درس را به همراه خلاصه آن میخوانید.
سوال ۱: عنکبوت از چه چیزی خندهاش گرفته بود؟
پاسخ:
عنکبوت وقتی دید ملخ روی زمین پهن شده و نمیتواند درست حرکت کند، شروع به خندیدن کرد؛ چون از نظر او این صحنه خندهدار بود.
سوال ۲: آیا ملخ و عنکبوت با هم دوست بودند؟ از کدام قسمت داستان فهمیدی؟
پاسخ:
بله، آنها با هم دوست بودند. از بخشی از داستان که عنکبوت به ملخ گفت «نه دوست من، از من ناراحت نشو!» و سعی کرد او را دلداری دهد، متوجه میشویم که بین آنها دوستی وجود داشته است.
سوال ۳: خانهی حلزون کجاست؟
پاسخ:
خانهی حلزون همان صدفی است که همیشه روی پشتش قرار دارد و او هر جا که میرود، این خانه را با خودش حمل میکند.
سوال ۴: هدف نویسنده از عبارت «ما باید جلوی پایمان را خوب نگاه کنیم تا زمین نخوریم و کسی را هم سرزنش نکنیم.» چیست؟
پاسخ:
این جمله به ما یاد میدهد که پیش از سرزنش کردن دیگران، باید دلیل رفتار یا شرایط آنها را بدانیم. ملخ و عنکبوت بدون آگاهی، حلزون را مسخره کردند، اما وقتی متوجه شدند او بهدلیل نحوه حرکتش اینطور دیده میشود، از رفتارشان پشیمان شدند.
سوال ۵: چرا ملخ و عنکبوت گریه کردند؟
پاسخ:
وقتی خروس به حلزون نوک زد و او ناپدید شد، ملخ و عنکبوت ترسیدند و فکر کردند حلزون آسیب دیده است؛ به همین دلیل از ناراحتی و نگرانی گریه کردند.
سوال ۶: جملههای زیر را به ترتیبی که در متن آمده، شمارهگذاری کن.
- خروس طلایی نوکزنان به طرف آنها آمد. (۱)
- ملخ و عنکبوت پشت یک بوته پنهان شدند. (۲)
- حلزون فریاد زد: «من زنده و سلامت هستم.» (۳)
- حلزون گفت: «من خودم را به شکل صدفم درمیآورم و راحت توی آن جا میشوم.» (۴)
جمعبندی
داستان آفرینش حلزون، مفهومی مهم برای کودکان دارد: هیچکس نباید به خاطر ویژگیهای متفاوتش مورد تمسخر قرار گیرد. همچنین این درس به ما یاد میدهد که قبل از هر قضاوت یا رفتاری، باید دلیل شرایط دیگران را درک کنیم.
خلاصه بخوان و بیندیش آفرینش حلزون – فارسی سوم ابتدایی
در فصل بهار، ملخ شاد و بازیگوش برای دیدن دوستش به راه افتاد، اما لغزید و روی زمین افتاد. عنکبوت که از راه میگذشت، او را دید و خندید، ولی خودش هم همانجا لیز خورد و افتاد. هر دو با سختی از زمین بلند شدند و در مسیر خود با جانوری عجیب به نام حلزون آشنا شدند.
ملخ و عنکبوت از حلزون پرسیدند چرا زمین را لیز کرده است. حلزون توضیح داد که برای حرکت کردن مایع لغزندهای از بدنش ترشح میکند چون پا ندارد و این ویژگی، بخشی از آفرینش اوست. سپس به آنها گفت که خانهاش همان صدفی است که روی پشتش قرار دارد و او با بدن نرم خود در آن جای میگیرد.
ناگهان خروسی طلایی به سمت حلزون آمد و نوک زد. ملخ و عنکبوت ترسیدند و گریه کردند؛ اما حلزون از داخل صدف فریاد زد که زنده و سالم است و صدفش از او محافظت میکند. این ماجرا باعث شد سه جانور دوستان خوبی برای یکدیگر شوند و یاد بگیرند نباید کسی را به خاطر تفاوتهایش سرزنش یا مسخره کنند و همیشه باید شکرگزار آفرینش خدا باشند.
در بخش بعدی می خوانید :