تحقیق دانش اموزیکلاس دوم

تحقیق در مورد حضرت یوسف کلاس دوم و ششم

تحقیق در مورد حضرت یوسف

تحقیق در مورد حضرت یوسف: حضرت یوسف یکی از پیامبران قوم بنی اسرائیل است که برای مدت طولانی در مصر حکومت کرد و در قرآن نیز یک سوره به نام ایشان وجود دارد. داستان زندگی این پیامبر در سوره یوسف بازگو شده است و یکی از زیباترین سوره های قرآن نام گرفته است. حضرت یوسف در شهر اورشلیم متولد شد و مادرش راحیل و پدر او یعقوب نبی است که به عنوان یکی از شخصیت های مهم تاریخ اسلام شناخته می شود. یعقوب نبی دوازده پسر داشت که پسران او از اجداد بزرگ قبایل بنی اسرائیل بوده اند. در ادامه مقاله اطلاعات بیشتری در مورد حضرت یوسف (ع) در اختیار شما قرار خواهد گرفت با ما همراه باشید.

داستان زندگی حضرت یوسف

زمانی که حضرت یوسف در دوران کودکی بود یک شب در خواب ماه و خورشید و یازده ستاره را دید که در مقابلش سجده می کنند. او وقتی از خواب بیدار شد خواب خود را برای پدرش تعریف کرد و یعقوب نبی متوجه شد که پسرش به مقام مهمی دست پیدا خواهد کرد. به همین دلیل از او خواست که خواب خود را برای هیچ احدی حتی برادرانش تعریف نکند.

اما برادران یوسف پیامبر به دلیل اینکه یعقوب نبی علاقه بسیار زیادی به یوسف نشان می داد به او حسادت می کردند و زمانی که دیگر نتوانستند حسادت خود را کنترل کنند با یکدیگر نقشه ای کشیدند. آنها از یعقوب خواستند که زمانی که به صحرا می روند، اجازه دهد یوسف نیز با آنها به صحرا برود و قول دادند که مراقب وی باشند. یوسف به همراه برادران خود به صحرا رفت آنها پس از مشورت تصمیم گرفتند که او را به چاه انداخته و به یعقوب بگویند که گرگ یوسف را کشته است. آنها یوسف را در چاه انداختند و تکه ای پیراهن او را برای یعقوب بردند و گفتند که یوسف را گرگ دریده است.

یعقوب نبی حرف پسران خود را باور نکرد و آنقدر در نبود یوسف گریه کرد تا بینایی چشمان خود را از دست داد و کاملا نابینا شد. بعد از چند روز کاروانی که از آن حوالی عبور می کردند صدای یوسف را شنیدند و او را از چاه بیرون آوردند و در مصر به عزیز مصر فروختند.

ماجرای یوسف و زلیخا

یوسف در خانه عزیز مصر سالیان سال زندگی کرد و بزرگ شد و هنرهای بسیاری را فراگرفت. او به جوانی بسیار زیبا و بلند قامت تبدیل شده بود. همسر عزیز مصر که زلیخا نام داشت شیفته حضرت یوسف شده بود و به صورت مداوم سعی می کرد که او را به گناه وا دارد. اما یوسف به دلیل اینکه خداپرست بود و همچنین قدردان عزیز مصر بود از این درخواست زلیخا امتناع می کرد. در یکی از این روزها زمانی که از اتاق خارج می شد زلیخا لباس او را گرفت و لباس یوسف پاره شد.

در همان موقع عزیز مصر که در بیرون اتاق بود آن دو را دید و زلیخای مکار یوسف را گناهکار اعلام کرد اما یوسف گناهکار بودن خود را نپذیرفت. با قدرت خداوند برای اثبات بی گناهی یوسف، کودکی که در منزل عزیز مصر حضور داشت به سخن آمد و گفت اگر پیراهن یوسف از قسمت پشت پاره شده است  زلیخا گناهکار است و اگر پیراهن یوسف از قسمت جلو پاره شده است پس نشان دهنده این است که یوسف گناهکار است. هنگامی که عزیز مصر حقیقت را فهمید برای حفظ آبروی زلیخا سکوت اختیار کرد.

زلیخا و حضرت یوسف

زمانی که خبر این اتفاق در شهر پیچید و زنان مصری این خبر را شنیدند، زلیخا را مورد سرزنش قرار دادند. زلیخا در واکنش به رفتار زنان مصر مهمانی برگزار کرد و زنان اشرافی مصر را به این مهمانی دعوت کرد و به هر کدام یک کارد و میوه داد. سپس از یوسف خواست که به این مجلس بیاید، با ورود یوسف همه زنان حاضر در مجلس بدون اینکه متوجه باشند با دیدن زیبایی یوسف دست خود را بریدند.

بعد از این اتفاق زنان مصر مدام برای حضرت یوسف مزاحمت ایجاد می کردند و ایشان نیز برای رهایی از این مکر و حیله از خداوند خواست که به زندان برود. خداوند نیز دعای ایشان را برآورده کرد و به دستور زلیخا یوسف به زندان افتاد. در زندان حضرت یوسف در آرامش به هدایت افرادی که در زندان بودن مشغول شد و رسالت خود را ادامه داد.

تعبیر خواب پادشاه مصر توسط حضرت یوسف

هنگامی که یوسف در زندان بود به دلیل داشتن علم تعبیر خواب توانست خواب دو زندانی را تعبیر کند که یکی از آنها آزاد و دیگری کشته می شود و همانگونه نیز شد. چنین سال بعد پادشاه مصر خواب عجیبی دید او خواب دید که هفت گاو لاغر توانستند هفت گاو چاق را بخورند و همچنین هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک گندم نیز در خوابش وجود داشت. پادشاه از اطرافیان خود خواست که خوابش را تعبیر کنند اما در تمام مصر کسی نتوانست خواب پادشاه را تعبیر کند. زندانی که در زندان با یوسف پیامبر آشنا شده بود ماجرای تعبیر خواب خود را بازگو کرد و وقتی که این خبر به پادشاه رسید دستور داد که یوسف را نزد او ببرند.

یوسف خواب پادشاه را تعبیر کرد و به او گفت که 7 سال فراوانی و 7 سال خشکسالی در راه است. بنابراین باید برای آمادگی در سال های خشکسالی مواد غذایی را ذخیره کنید. یوسف همچنین به پادشاه پیشنهاد داد که در هفت سال فراوانی بهتر است که کشاورزی را افزایش دهید تا بتوانید در زمان خشکسالی از این محصولات استفاده کنید. پادشاه دستور داد که یوسف از زندان آزاد شود اما یوسف نپذیرفت و درخواست کرد که ماجرای زنان مصر را حل کنند.

پادشاه بعد از تحقیق و اعتراف زلیخا و زنان، بی گناهی یوسف را اعلام کرد و یوسف پیامبر با احترام از زندان آزاد شد و عزیز مصر نامیده شد. با مدیریت یوسف پیامبر که به نام عزیز مصر شناخته می شد ذخیره سازی محصولات به خوبی انجام شد و هفت سال خشکسالی فرا رسید اما در مصر با درایت یوسف آذوقه به راحتی در اختیار مردم قرار می گرفت. در شهرهای مختلف مانند کنعان نیز مردم دچار قحطی شده بودند به همین دلیل بزرگان کنعان که در واقع برادران یوسف بودند به سمت مصر رهسپار شدند.

ملاقات حضرت یوسف و خانواده اش بعد از سال ها

برادران یوسف زمانی که به مصر رسیدند عزیز مصر را ملاقات کردند اما او را نشناختند و یوسف پیامبر نیز خود را به آنها معرفی نکرد ولی از آنها خواست که در سفر بعدی خود برادر کوچکشان بنیامین را نیز همراه خود به مصر بیاورند. یوسف پیامبر برای اینکه برادران خود را مجبور به بازگشت کند پول آذوقه ای که آورده بودند را به صورت پنهانی در کیسه های آذوقه آنها قرار داد و با آنها خداحافظی کرد. در سفر بعدی برادران یوسف، بنیامین را نیز با خود همراه کردند و یوسف بنیامین را نزد خود نگه داشت و پیراهن خود را برای پدرش فرستاد. برادران کم کم ماجرا را فهمیدند و از یوسف طلب بخشش کردند و همراه یعقوب نبی پدرشان به مصر بازگشتند و یعقوب نبی بینایی خود را دوباره به دست آورد. در نهایت یعقوب بعد از سال ها توانست پسرش را ببیند.

ازدواج حضرت یوسف و فرزندان او

در تاریخ روایات مختلفی در مورد ازدواج حضرت یوسف وجود دارد، در برخی از این روایت آمده است که یوسف پیامبر در قرن چهارم در مصر ازدواج کرده است و صاحب دو فرزند شده است. سپس در سال های بعد با زلیخا که پیر شده بود و به دعای ایشان دوباره جوان شده بود ازدواج کرده است. در روایات دیگر آمده است که ایشان با زلیخا ازدواج کرده است و دو فرزند او نیز حاصل ازدواج او با زلیخا است.در هر صورت یوسف پیامبر دارای دو فرزند به نام های مِنشا و افرایم یا اِفرائیم بوده است.

وفات و محل دفن حضرت یوسف

در تاریخ آمده است که یوسف پیامبر در سن 120 سالگی فوت شده است و هنگام مرگش به وی وحی شده است که حکمت و علم خود را به ببرز بن لاوی بن یعقوب بسپارد. یوسف همچنین آل یعقوب را احضار کرد و به آنها گفت که سختی در پیش خواهند داشت اما با کمک یکی از فرزندان لاوی به نام موسی نجات خواهند یافت. پس از مرگ یوسف پیامبر، پیکر ایشان را در صندوقی از مرمر قرار داده و در رودخانه نیل در مصر دفن کردند. اما پس از گذشت چندین سال حضرت موسی آن صندوق را از نیل خارج کرد و پیکر حضرت یوسف را در فلسطین دفن کرد.

بیشتر بخوانید:

تحقیق در مورد سوره یوسف + مقاله دانش آموزی درباره سوره یوسف

اگه خوب بود امتیاز بده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا