انشا و مقاله

انشا سفر خیالی به گذشته + 3 انشا درباره اگر به گذشته بر می‌ گشتم

انشا سفر خیالی به گذشته : در ادامه 3 نمونه انشا زیبا و مختلف با موضوع سفر خیالی به گذشته و اگر به گذشته برمیگشتم ، گردآوری شده است.

انشا سفر خیالی به گذشته (1)

یکی از آرزوهای قدیمی من این بود که بتوانم به گذشته سفر کنم و ببینم که زندگی در آن زمان چگونه بوده است. همیشه کنجکاو بودم که ببینم مردم چگونه زندگی می کردند، از چه چیزهایی لذت می بردند و با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کردند.

بالاخره روزی این آرزوی من برآورده شد. در خواب بودم که ناگهان چشمانم را باز کردم و دیدم که در یک دنیای کاملاً جدید هستم. همه چیز خیلی متفاوت بود. لباس ها، ساختمان ها، حتی مردم همه با آنچه که من در زمان حال می شناختم فرق می کردند.

اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد، آسمان آبی و صاف بود. هوا بسیار تمیز و مطبوع بود. من به اطراف نگاه کردم و دیدم که در یک دهکده کوچک هستم. مردم دهکده در حال کار در مزارع یا بازار بودند. لباس هایشان ساده و راحت بود. آنها با لبخند و خوشرویی به من سلام کردند.

من تصمیم گرفتم که در دهکده بمانم و زندگی مردم را از نزدیک ببینم. من با آنها صحبت کردم و درباره زندگیشان پرسیدم. آنها به من گفتند که مردم دهکده بسیار فقیر هستند، اما با همدیگر مهربان و همدل هستند. آنها همیشه در مواقع سختی به یکدیگر کمک می کنند.

من چند روز در دهکده ماندم و چیزهای زیادی از مردم یاد گرفتم. من فهمیدم که زندگی در گذشته بسیار سخت تر از زمان حال بوده است، اما مردم با امید و خوش بینی زندگی می کردند.

یک روز تصمیم گرفتم که به زمان حال برگردم. من به مردم دهکده خداحافظی گفتم و از آنها برای مهمان نوازی شان تشکر کردم. سپس با همان سرعتی که به گذشته سفر کرده بودم، به زمان حال برگشتم.

وقتی از خواب بیدار شدم، هنوز احساس می کردم که در گذشته هستم. من با لبخند به یاد روزهایی که در دهکده سپری کرده بودم، فکر کردم. من فهمیدم که سفر به گذشته تجربه ای بسیار ارزشمند بود. این تجربه به من کمک کرد تا قدردان زندگی در زمان حال باشم و به اهمیت مهربانی و همدلی پی ببرم.

نتیجه

سفر به گذشته همیشه یک موضوع جذاب برای انسان ها بوده است. ما همیشه کنجکاو هستیم که ببینیم زندگی در گذشته چگونه بوده است. سفر به گذشته می تواند به ما کمک کند تا قدردان زندگی در زمان حال باشیم و به اهمیت مهربانی و همدلی پی ببریم.


انشا سفر خیالی به گذشته (2)

در یک شب تاریک و بارانی، در حالی که در اتاقم مشغول مطالعه بودم، ناگهان صدای عجیبی شنیدم. صدایی شبیه به صدای جرقه. سر بلند کردم و به اطراف نگاه کردم، اما چیزی ندیدم. دوباره صدای را شنیدم و این بار متوجه شدم که از درون کمد لباسم می‌آید. کنجکاو شدم و به سمت کمد رفتم. در کمد را باز کردم و با صحنه‌ای عجیب مواجه شدم. در وسط کمد، یک دستگاه عجیب و غریب قرار داشت. دستگاهی شبیه به یک ماشین زمان.

برای لحظه‌ای مبهوت ایستادم. نمی‌دانستم چه کاری باید انجام دهم. بالاخره تصمیم گرفتم که وارد دستگاه شوم. در دستگاه را بستم و دکمه‌ای را فشار دادم.

ناگهان، همه چیز تیره و تار شد. احساس کردم که در حال سقوط هستم. بعد از چند لحظه، چشمانم را باز کردم و دیدم که در یک مکان عجیب و غریب هستم.

دور و اطرافم را نگاه کردم. همه چیز بسیار متفاوت بود. ساختمان‌ها، ماشین‌ها، لباس‌ها، همه چیز با چیزی که من می‌شناختم فرق داشت.

فهمیدم که به گذشته سفر کرده‌ام. به یک دوره زمانی بسیار دور.

کمی ترسیدم، اما کنجکاو هم بودم. می‌خواستم ببینم که زندگی در گذشته چگونه بوده است.

به راه افتادم و شروع به گشت و گذار در شهر کردم. مردم در خیابان‌ها قدم می‌زدند و با لباس‌های عجیب و غریب به یکدیگر سلام می‌کردند.

به یک پارک رسیدم. در پارک، مردم در حال بازی و تفریح بودند. کودکان در حال دویدن و بازی بودند و بزرگسالان در حال صحبت و گپ زدن بودند.

به یک مغازه رفتم. در مغازه، مردم در حال خرید و فروش بودند. اجناس مغازه هم بسیار متفاوت بود.

کمی بعد، خسته شدم و تصمیم گرفتم که به خانه برگردم.

به دستگاه زمان رفتم و دکمه‌ای را فشار دادم.

ناگهان، همه چیز دوباره تیره و تار شد. احساس کردم که در حال سقوط هستم. بعد از چند لحظه، چشمانم را باز کردم و دیدم که دوباره در اتاقم هستم.

با خیال راحت نفس راحتی کشیدم. سفر به گذشته تجربه‌ای بسیار جالب و هیجان‌انگیز بود.

یاد گرفتم که زندگی در گذشته بسیار متفاوت از زندگی در حال حاضر بوده است. مردم در گذشته زندگی ساده‌تری داشته‌اند و تکنولوژی‌های امروزی را در اختیار نداشته‌اند. اما، با این حال، مردم در گذشته هم زندگی شاد و پر از لذت داشته‌اند.

از این سفر درس مهمی گرفتم. اینکه گذشته هر چقدر هم دور باشد، همیشه ارزش یادگیری و احترام دارد.


انشا درباره اگر به گذشته بر می‌ گشتم (3)

اگر به گذشته برمی‌گشتم، کارهای زیادی را انجام می‌دادم که در زمان حال از انجام آن‌ها پشیمانم. در دوران کودکی و نوجوانی، بیشتر وقتم را با دوستانم می‌گذراندم و به درس‌هایم اهمیت چندانی نمی‌دادم. اگر به گذشته برمی‌گشتم، بیشتر وقتم را صرف درس خواندن می‌کردم تا بتوانم در آینده شغل مناسبی داشته باشم.

همچنین، اگر به گذشته برمی‌گشتم، بیشتر به خانواده‌ام توجه می‌کردم. در دوران نوجوانی، فکر می‌کردم که خانواده‌ام همیشه در کنار من هستند و به من اهمیت می‌دهند. اما اکنون متوجه شده‌ام که اینطور نیست و باید قدر لحظات بودن با خانواده‌ام را بیشتر بدانم.

علاوه بر این، اگر به گذشته برمی‌گشتم، بیشتر به رویاهای خود فکر می‌کردم. در دوران کودکی، رویاهای زیادی داشتم، اما به مرور زمان این رویاها را فراموش کردم. اگر به گذشته برمی‌گشتم، بیشتر به رویاهای خود فکر می‌کردم و تلاش می‌کردم تا آن‌ها را محقق کنم.

در نهایت، اگر به گذشته برمی‌گشتم، بیشتر از زندگی لذت می‌بردم. در دوران نوجوانی، بیشتر درگیر مسائل و مشکلات روزمره می‌شدم و از زندگی لذت نمی‌بردم. اگر به گذشته برمی‌گشتم، بیشتر از زندگی لذت می‌بردم و لحظات شیرین آن را در ذهنم ثبت می‌کردم.

البته، می‌دانم که نمی‌توانم به گذشته برگردم و کارهایی را که دوست دارم انجام دهم. اما می‌توانم از تجربیات گذشته‌ام درس بگیرم و در آینده زندگی بهتری داشته باشم.

مطلب پیشنهادی : 3 انشا درباره اگر ماشین زمان داشتم

3.4/5 - (56 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا