انشا در مورد روزی که دوست دارم تکرار شود
انشا در مورد روزی که دوست دارم تکرار شود : نوشتن انشا با موضوع روزی که دوست دارم تکرار شود ، ما را به یاد خاطرات زیبا و قدیمی می اندازد ، در ادامه چند انشا درباره روزی که دوست دارم تکرار شود ، تهیه شده است.
آنچه در این مطلب خواهید دید
انشا اول در مورد روزی که دوست دارم تکرار شود
روزی که خاله شدم، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. آن روز، صبح زود از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که خانه پر از جمعیت است. مادرم و خواهرم در حال آماده شدن بودند و پدرم هم در آشپزخانه مشغول بود. وقتی علت را پرسیدم، مادرم گفت که خواهرم امروز قرار است زایمان کند و همه برای استقبال از نوزاد آماده میشوند.
من خیلی خوشحال شدم. همیشه دوست داشتم که خاله شوم و یک خواهر کوچک داشته باشم. تمام روز را با هیجان و انتظار سپری کردم. بالاخره، عصر شد و صدای گریه نوزاد بلند شد. همه به اتاق خواهرم رفتند و من هم با عجله پشت سرشان رفتم.
وقتی وارد اتاق شدم، خواهرم را دیدم که روی تخت نشسته و نوزاد را در آغوش گرفته است. نوزاد خیلی کوچک و زیبا بود. چشمهای او بسته بود و صورتش سرخ بود. من با لبخند به خواهرم گفتم: «تبریک میگم، خاله کوچولو!»
خواهرم لبخندی زد و گفت: «ممنونم.»
من نوزاد را از دست خواهرم گرفتم و در آغوش گرفتم. احساس عجیبی داشتم. انگار که یک دنیا عشق و محبت در قلبم جاری شده بود.
با نوزاد بازی کردم و او را بغل کردم. خیلی خوشحال بودم که بالاخره یک خواهر کوچک دارم.
آن شب، وقتی به خانه برگشتم، با خودم فکر کردم که روزی که خاله شدم، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. روز تولد یک زندگی جدید بود و من شاهد آن بودم.
از آن روز به بعد، هر روز بیشتر از قبل به خواهر کوچکم علاقهمند میشدم. با او بازی میکردم، برایش قصه میگفتم و او را بغل میکردم. او هم خیلی زود به من عادت کرد و با من مهربان بود.
اکنون که خواهر کوچکم بزرگ شده است، هنوز هم رابطه خوبی با هم داریم. او برای من مانند یک دختر خودم است و من همیشه دوستش دارم.
اگر میتوانستم، دوست داشتم که روزی که خاله شدم، دوباره تکرار شود. آن روز، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود.
انشا دوم در مورد روزی که دوست دارم تکرار شود
زندگی پر از روزهای خوب و بد است. روزهایی که با خاطرات خوش و شیرین در ذهن ما ثبت می شوند و روزهایی که با غم و اندوه همراه هستند. اما در میان این همه روز، همیشه یک روز هست که دوست داریم دوباره آن را تجربه کنیم. روزی که برایمان بسیار خاص و ویژه است.
روزی که دوست دارم تکرار شود، روزی است که برای اولین بار به مدرسه رفتم. آن روز صبح با هیجان و ذوق فراوان از خواب بیدار شدم. لباس های نویم را پوشیدم و با کیفی پر از کتاب و دفتر، به سمت مدرسه حرکت کردم.
وقتی به مدرسه رسیدم، با دنیایی جدید روبرو شدم. دنیایی که پر از دانش و تجربه بود. دنیایی که می توانستم در آن رشد کنم و به فردی موفق تبدیل شوم.
در آن روز، با معلم و دوستان جدیدم آشنا شدم. با هم بازی کردیم، درس خواندیم و از لحظات با هم بودن لذت بردیم.
آن روز، برای من روز آغاز یک زندگی جدید بود. روزی که می توانستم با یادگیری و تلاش، آینده ای روشن برای خودم رقم بزنم.
اگر می توانستم، آن روز را دوباره تکرار می کردم تا دوباره آن حس خوب و هیجان را تجربه کنم. می خواستم دوباره با معلم و دوستانم باشم و از لحظات با هم بودن لذت ببرم.
البته می دانم که زندگی فقط به آن یک روز خلاصه نمی شود. روزهای خوب و بد دیگری هم در پیش است. اما من همیشه آن روز را به عنوان یک روز خاص و ویژه در ذهنم نگه خواهم داشت. روزی که برای من آغاز یک زندگی جدید بود.
انشا سوم در مورد روزی که دوست دارم تکرار شود
هر انسانی در زندگی روزهای نابی دارد که باید آن را قاب گرفت و به یادگار گذاشت. روزهایی که با تلاش و پشتکار به دست آمده اند و لبخند رضایت را بر لبان آدمی می نشانند. یکی از این روزهای شیرین و به یاد ماندنی برای من، روزی بود که معدلم بیست شد.
آن روز صبح با شوق و امید به مدرسه رفتم. دلم می خواست زودتر از همه به کلاس برسم و معدلم را ببینم. وقتی به کلاس رسیدم، معلممان برگه های امتحان را روی میز گذاشت و گفت: «حالا می توانید برگه های امتحان را بردارید و نمراتتان را ببینید.»
با عجله برگه امتحانم را برداشتم و نمراتم را نگاه کردم. قلبم از هیجان داشت می تپید. وقتی دیدم معدلم بیست شده است، از خوشحالی فریاد زدم.
همکلاسی هایم با تعجب به من نگاه کردند. معلممان هم با لبخند گفت: «آفرین! خیلی خوب کار کردی.»
آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. حس می کردم که به همه آرزوهایم رسیده ام. از این که توانسته بودم با تلاش و پشتکارم به این موفقیت برسم، بسیار خوشحال بودم.
بعد از مدرسه به خانه رفتم و این خبر را به پدر و مادرم دادم. آن ها هم از خوشحالی اشک می ریختند.
آن روز را هیچ وقت فراموش نمی کنم. این روز برای من یادآور این حقیقت است که اگر با تلاش و پشتکار به هدفمان پایبند باشیم، می توانیم به هر موفقیتی دست یابیم.
من دوست دارم این روز را دوباره تکرار کنم. می خواهم دوباره آن حس شیرین موفقیت را تجربه کنم. می خواهم دوباره لبخند رضایت را بر لبان پدر و مادرم ببینم.
امیدوارم که همه دانش آموزان با تلاش و پشتکارشان به موفقیت های بزرگی دست یابند.
انشا چهارم در مورد روزی که دوست دارم تکرار شود
هر انسانی در زندگی روزهای نابی دارد که باید آن را قاب گرفت و به یادگار گذاشت. لحظاتی سرشار از شادی که ثانیه به ثانیه خوبی و خوشی را به سرخوش انسان تزریق می کند. یکی تولد کودکش، دیگری سالگرد ازدواجش و شاید گروهی هم دیدار با کسی که او را دوست دارند، یکی آزادی از زندان دیده، دیگری وسیله ای نو خریده، همه این رویدادها به یاد ماندنی و جذاب هستند.
یکی از روزهایی که من دوست دارم تا آخر عمرم همیشه آن را تکرار کنم، روز عید نوروز است. عید نوروز یکی از کهن ترین جشن های ایرانی است که قدمت آن به چندین هزار سال قبل برمی گردد. این جشن نماد آغاز سال نو و فصل بهار است.
صبح روز عید نوروز از خواب بیدار شدم و با صدای خنده و شادی اعضای خانواده بیدار شدم. همه در حال آماده شدن برای رفتن به خانه پدربزرگ و مادربزرگم بودند. من هم سریع لباس پوشیدم و با آنها همراه شدم.
وقتی به خانه پدربزرگ و مادربزرگم رسیدیم، همه اقوام دور هم جمع شده بودند. همه با لباس های نو و شاد به استقبال ما آمدند. بعد از سلام و احوالپرسی، همه دور سفره هفت سین نشستیم. سفره هفت سین نماد هفت نعمت الهی است.
بعد از صرف صبحانه، همه به بیرون از خانه رفتند تا سبزه را به آب بدهند. سبزه نماد سرسبزی و خرمی است. بعد از آب دادن سبزه، همه به خانه هایشان برگشتند تا به دید و بازدید بروند.
در طول روز، ما به دیدار تمام اقوام و دوستانمان رفتیم. همه با روی باز از ما استقبال کردند و هدایایی به ما دادند. ما هم به آنها هدایایی دادیم.
شب عید نوروز، همه دور هم جمع شدیم و شام عید را خوردیم. بعد از شام، همه شروع به رقص و پایکوبی کردند. ما هم با آنها همراه شدیم و تا پاسی از شب به شادی و پایکوبی پرداختیم.
عید نوروز روز شادی و شادمانی است. این روز را باید با شادی و خوشی سپری کرد. من امیدوارم که این روز همیشه تکرار شود و همیشه در کنار خانواده و دوستانم باشم.
نتیجه
عید نوروز روز زیبایی است که پر از شادی و خوشی است. این روز را باید با خانواده و دوستان سپری کرد و از لحظات آن لذت برد. من امیدوارم که همه مردم دنیا بتوانند این روز را در کنار خانواده و دوستانشان با شادی و خوشی سپری کنند.
انشا پنجم در مورد روزی که دوست دارم تکرار شود
از میان روزهای زندگیم، یک روز هست که دوست دارم تکرار شود. روزی که در قرعه کشی بانک برنده شدم. آن روز، یک روز معمولی بود. صبح زود از خواب بیدار شدم و برای رفتن به سر کار آماده شدم.
مثل همیشه، صبحانه خوردم و لباس پوشیدم. وقتی به بانک رسیدم، کارمند بانک به من گفت که برنده قرعه کشی شده ام. در ابتدا باور نمی کردم. فکر می کردم که اشتباه می کند. اما وقتی برگه قرعه کشی را نشانم داد، فهمیدم که واقعا برنده شده ام.
آن روز، یکی از بهترین روزهای زندگیم بود. احساس می کردم که دنیا زیر پایم است. با خوشحالی به خانه رفتم و خبر را به خانواده و دوستانم دادم. همه خیلی خوشحال شدند و تبریک گفتند.
با پول جایزه، توانستم خیلی از آرزوهایم را برآورده کنم. یک ماشین جدید خریدم، به سفر رفتم و به خانواده ام کمک کردم.
آن روز، یک روز پر از شادی و امید بود. روز تحقق یک آرزوی بزرگ. روز رسیدن به یک هدف.
اگر می توانستم، دوست داشتم آن روز را دوباره تجربه کنم. دوست داشتم دوباره آن حس شادی و هیجان را احساس کنم. دوست داشتم دوباره به همه کسانی که دوستشان دارم، شادی ببخشم.
نتیجه
آن روز، یک روز فراموش نشدنی در زندگی من بود. روزی که به من نشان داد که هر چیزی ممکن است. روزی که به من یاد داد که همیشه به آرزوهایم امید داشته باشم.