انشا و مقاله

انشا در مورد رقص باد خنده گل کلاس پنجم + انشاهای زیبا، طولانی و خیال‌انگیز

انشا در مورد رقص باد خنده گل کلاس پنجم : در این مطلب، چندین انشا با موضوع زیبای «رقص باد، خنده گل» ویژه کلاس پنجم تهیه شده است. این انشاها با نثری کودکانه، شاعرانه، تخیلی و گاه داستانی نوشته شده‌اند تا حس لطیف طبیعت و دوستی میان عناصر آن، مثل باد و گل، به شکلی زیبا در ذهن دانش‌آموزان شکل بگیرد.

هر انشا با سبک متفاوتی نوشته شده و به دانش‌آموز کمک می‌کند تا هم مهارت نوشتن خود را تقویت کند، و هم با دیدی تازه و خیال‌انگیز به دنیای اطرافش نگاه کند.

انشا در مورد رقص باد خنده گل – کلاس پنجم

صبح بود و آفتاب آرام‌آرام از پشت کوه بالا می‌آمد. همه‌چیز در سکوت و آرامش بود که ناگهان بادی نرم و مهربان وزید. برگ درخت‌ها شروع به لرزیدن کردند، شاخه‌ها آرام تکان خوردند و گل‌ها چشم باز کردند.

من در حیاط خانه‌مان نشسته بودم و به باغچه نگاه می‌کردم. دیدم باد، آرام به میان گل‌ها آمد. گل‌های قرمز، صورتی و زرد با باد همراه شدند. انگار گل‌ها شروع کردند به رقصیدن! یکی سرش را به چپ خم می‌کرد، یکی به راست می‌چرخید، یکی آرام بالا و پایین می‌رفت.

باد که می‌وزید، گل‌ها می‌خندیدند. برگ‌های‌شان در هوا می‌لرزید و شکوفه‌های کوچک مثل دکمه‌های خندان روی شاخه‌ها می‌درخشیدند. صدای باد مثل یک آهنگ نرم بود. انگار نوازنده‌ای نامرئی با سازش در باغ می‌چرخید و گل‌ها هم با او می‌رقصیدند و می‌خندیدند.

یکی از گل‌ها آرام خم شد و انگار در گوشم گفت:
«ما گل‌ها وقتی باد می‌وزد، خوشحال می‌شویم. چون او مثل دوستی مهربان، به ما سر می‌زند، ما را بیدار می‌کند و به رقص دعوت‌مان می‌کند.»

در آن لحظه فهمیدم طبیعت چقدر زیباست. باد فقط هوا نیست، یک نوازنده‌ی خیال‌انگیز است. و گل‌ها فقط گیاه نیستند، آن‌ها لبخندهای رنگارنگ زمین هستند.

وقتی باد می‌وزد و گل‌ها می‌رقصند، زمین لبخند می‌زند و دل آدم هم شاد می‌شود. من این لحظه‌ها را دوست دارم؛ لحظه‌هایی که باد، گل‌ها را به مهمانی رقص دعوت می‌کند و صدای خنده‌ی گل‌ها، در دل طبیعت پخش می‌شود.

داستان رقص باد خنده گل

صبح بود. خورشید با لبخند نرم و طلایی‌اش از پشت کوه‌ها بالا آمده بود و نور گرمش را روی چمن‌ها و باغچه‌ها پخش می‌کرد. در باغی کوچک و قشنگ، گل‌های رنگارنگ تازه بیدار شده بودند. آن‌ها با صدای آواز پرنده‌ها چشم باز کردند و برگ‌های‌شان را با آرامش کش‌و‌قوس دادند.

ناگهان صدای نرمی از دور آمد؛ صدای باد!
بادِ بهاری، آرام و دل‌نشین، با لبخندی شیطنت‌آمیز به طرف باغچه آمد. او مثل یک نوازنده‌ی شاد، میان درختان چرخید و به گل‌ها سلام کرد:
«سلام گل‌های قشنگ! آماده‌اید برای رقص؟»

گل سرخ خمیازه‌ای کشید و گفت: «رقص؟ ما هنوز خواب‌آلودیم!»
گل نرگس خندید و گفت: «اما من دوست دارم با باد بازی کنم!»
باد دوباره چرخید، صدای خش‌خش برگ‌ها را درآورد و گفت: «بیایید، بیایید! من آهنگ آورده‌ام. آهنگ نسیم، آواز پرنده و نور خورشید!»

همه‌ی گل‌ها کم‌کم تکان خوردند. گل بنفشه به آرامی به چپ خم شد، گل شقایق به راست برگشت و گل مریم دور خودش چرخید. همه با هم شروع به رقصیدن کردند!
باد بین آن‌ها می‌چرخید و گلبرگ‌های رنگی را با خود می‌برد و در هوا می‌رقصاند.

گل‌ها با شادی و لبخند می‌رقصیدند و می‌خندیدند. خنده‌های‌شان مثل زنگوله‌ای نرم، در باغ پخش می‌شد. پرنده‌ها هم آواز خواندند و آسمان آبی هم از آن بالا با لبخند تماشا می‌کرد.

باد گفت: «دیدید؟ حالا باغ زنده شد. وقتی گل‌ها می‌رقصند و می‌خندند، دنیا زیباتر می‌شود.»

خورشید نور بیشتری پاشید و گل‌ها گفتند:
«مرسی باد مهربان! تو دل ما را باز کردی. حالا می‌فهمیم که طبیعت چقدر قشنگ است وقتی همه با هم شاد باشند.»

و از آن روز به بعد، هر صبح که باد می‌وزید، گل‌ها با لبخند بیدار می‌شدند و رقص شادی‌شان را آغاز می‌کردند.

با کمال میل! در ادامه، یک انشای طولانی، جدید و کاملاً متفاوت با موضوع خیال‌انگیز و شاعرانه‌ی «رقص باد، خنده گل» برای پایه پنجم ابتدایی نوشته‌ام. این انشا با زبانی ادبی، کودکانه و در عین حال عمیق نگارش شده و فضای تخیلی و زیبایی دارد:

انشا در مورد رقص باد خنده گل

امروز صبح، وقتی از خواب بیدار شدم، بوی باران دیشب هنوز در هوا بود. پنجره را باز کردم و نسیمی آرام به صورتم خورد. نسیمی که نه خیلی سرد بود و نه خیلی گرم. نسیمی که با صدای نرمش انگار داشت داستانی را در گوشم زمزمه می‌کرد… داستانی به نام رقص باد و خنده‌ی گل.

در حیاط خانه‌مان، باغچه‌ای کوچک داریم. توی این باغچه، گل‌هایی کاشته‌ایم: گل رز، گل نرگس، گل بنفشه، و حتی چند شاخه‌ی شقایق. وقتی به آن‌ها نگاه می‌کنم، حس می‌کنم آن‌ها فقط گل نیستند… انگار یک دنیای مخفی در دل‌شان دارند.

همان‌طور که به باغچه نگاه می‌کردم، باد آرامی از راه رسید. اول کمی برگ‌ها را تکان داد، بعد سراغ گل‌ها رفت. گل‌ها اول کمی خواب‌آلود بودند. ولی وقتی باد شروع کرد به چرخیدن و با خودش عطر خاک نم‌خورده را آورد، گل‌ها بیدار شدند.

گل رز خودش را کش و قوس داد و گفت:
«سلام باد جان! امروز هم آمدی ما را بیدار کنی؟»

باد خندید و گفت:
«مگر می‌شود یک روز بیایم و گل‌ها را به رقص دعوت نکنم؟! امروز روز شادی است!»

و همین‌که این را گفت، موسیقی نسیم در هوا پیچید. گل‌ها یکی‌یکی تکان خوردند. گلبرگ‌های‌شان را باز کردند. بنفشه سرش را به چپ خم کرد، نرگس به جلو خم شد، و شقایق مثل یک دخترک بازیگوش چرخید. همه گل‌ها باهم، شروع کردند به رقصیدن.

باد از میان‌شان رد می‌شد، می‌چرخید، بالا می‌رفت و دوباره پایین می‌آمد. نور خورشید هم که حالا از پشت ابرها بیرون آمده بود، با لبخند به آن‌ها نگاه می‌کرد و انگار نورش را مثل نورافکنی بر صحنه‌ی رقص گل‌ها انداخته بود.

من از پشت پنجره نگاه می‌کردم. چشم‌هایم پر از شادی شده بود. گل‌ها می‌رقصیدند و می‌خندیدند. انگار هرکدام‌شان با باد حرف می‌زدند و شوخی می‌کردند. باد هم که شیطنت می‌کرد، گاهی یک برگ خشک را از این‌سو به آن‌سو می‌برد و گل‌ها با خنده می‌گفتند:
«نکند داری شوخی می‌کنی؟ نکند می‌خواهی ما را قلقلک بدهی؟»

من آن روز یاد گرفتم که طبیعت هم دل دارد، روح دارد، و شادی می‌فهمد. اگر با دقت نگاه کنیم، می‌فهمیم که حتی باد و گل‌ها هم با هم دوست هستند، با هم می‌رقصند، می‌خندند و دنیای زیبایی می‌سازند.

وقتی باد آرام شد و کم‌کم از باغچه دور شد، گل‌ها هنوز در حال تکان‌خوردن بودند. انگار هنوز طعم شادی در برگ‌های‌شان مانده بود. من هم لبخند زدم و با خودم گفتم:
«چقدر دنیا قشنگ است وقتی باد می‌رقصد و گل‌ها می‌خندند… کاش همیشه جمع‌شان برقرار باشد.»

نتیجه:

گاهی لازم نیست دنبال شادی‌های بزرگ بگردیم. فقط کافی‌ست پنجره را باز کنیم، صدای باد را بشنویم، و به گل‌هایی نگاه کنیم که از ته دل می‌خندند. شاید رقص باد و خنده‌ی گل، زیباترین آهنگی باشد که طبیعت برایمان می‌نوازد.

مطالب بیشتر :

5 انشا در مورد طبیعت کلاس پنجم

انشا در مورد صدای پرندگان کلاس پنجم

انشا در مورد فصل بهار برای کلاس سوم + انشا کودکانه توصیف فصل بهار

انشا در مورد یک روز برفی + انشا یک روز برفی برای کلاس چهارم و هفتم

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا