سرگرمی

اشعار بابا افضل کاشانی + 70 شعر کوتاه و زیبای دلنشین این شاعر

اشعار بابا افضل کاشانی : مجموعه‌ ای از 70 شعر کوتاه و زیبا از بابا افضل کاشانی شامل اشعار عاشقانه ، حکمت‌ آموز و عرفانی. این اشعار عمیق و دلنشین شما را به دنیای معنویت و عشق دعوت می‌ کنند.

شعر کوتاه و زیبا از بابا افضل کاشانی

دل از غم عشقت نتوان کرد جدا
جز یاد تو در دل نکنم جای دگر

عشق آمد و دل را ز من ربود به کام
خوش باد دلم تا ابد از عشق مدام

دنیا به تو و مهر تو می‌گردد خوش
بی مهر تو عالم همه زهر است و نقم

تا دیده به رویت افق گشود به نور
هر گوشه دلم خانه عشقت شده طور

عشق تو مرا بس که گرفت اندر بند
بیرون ز جهانم چو خیال تو پسند

ای دوست دلم را به تو کردم تسلیم
جز یاد تو هر لحظه دگر کردم بیم

در عشق تو درمانده و حیران شده‌ام
چون ماه شب تار تو تابان شده‌ام

جانم به فدای تو و لبخند خوش‌ات
هر گوشه دلم روشن از مهرت خوش‌ات

برخیز و ز رخ پرده برافکن به جمال
تا عشق تو گردد به دلم نور کمال

بی عشق تو نتوانم از این دنیا زیست
عشق است که دل را به وصالت بنویست

بر شمع رخت پروانه گشتم به فنا
هرگز نبود چون تو کسی در دو سرا

چون عشق تو در دل بنشیند دایم
از دل برود هر چه به دنیا است قائم

عشق است و تویی آن که مرا در دل او
جز عشق نخواهم که ندارم ز تو سو

دل در طلب عشق تو بی‌تاب شده
بر وصل تو این دیده چو مهتاب شده

هر گوشه دل روشن از آن نور تو باد
در سایه عشقت همه معمور تو باد

ای دلبر زیبا، تو چراغ دل مایی
با مهر تو روشن به جهان جای مایی

چشمم همه شب در طلب روی تو بود
دل شاد ز عشقت به بهای تو بود

عشق تو مرا سوخت و دلم ساخت ز نو
هر دم به دلم رنگ وصالت زد نو

بی یاد تو دل غم زده و ویران است
عشق تو مرا شور به دل می‌دان است

در دل چو خیال تو مقیم است همیشه
چشمم به وصالت همه بیم است همیشه

ای دوست بیا که دل ز عشقت زنده است
هر گوشه دلم ز نور تو تابنده است

آن ماه رخت گنج دلم را بگشاد
چون شمع به عشقت همه عالم بگشاد

هر چند که جانم ز غمت می‌سوزد
عشق است که این شعله به دل می‌دوزد

در هر نفسی عشق تو سازد غوغا
دل با تو چو دریاست به شب‌های طلا

بی عشق تو دنیا همه تاریک و غمین
دل در طلبت روشن و شاد است به این

هرگز نکنم ترک وصالت به دلی
زیرا که دلم بسته تو شد از طفلی

جان و دل من جمله به پای تو فدا
در عشق تو من هیچ نخواهم ز خدا

دل برده‌ای از من به نگاهی ای دوست
هر دم دلم از عشق تو آگاه ای دوست

چشمم به رهت مانده چو مهتاب به شب
در شوق وصالت ز تو شد سیر به لب

عشق تو مرا گم شده و باز نمود
دل شاد ز آن گشته که راز تو نمود

بر مهر تو سوگند که دل با تو خوش است
هر گوشه دلم به وصالت سرکش است

ای عشق تو آرام دل زار من است
هر لحظه خیالت به دلدار من است

چون شمع ز عشقت همه شب سوخته‌ام
با نور رخت دیده من دوخته‌ام

ای دلبر زیبا، تو بهشتم به زمین
هر دم دلم از مهر تو گردد یقین

عشق تو مرا شور به دل آورد و بس
در راه وصالت به دل آورد و کس

جانم به تو و مهر تو زنده است دمی
هر لحظه به عشقت بنمایم عالمی

بی عشق تو دل در همه غم‌ها غرق است
در شوق تو دل از همه دنیا فرق است

ای نور رخت روشنی هر دل زار
دل با تو چو خورشید شود روشن و کار

بر عشق تو سوگند که دل زنده به آن
هر گوشه دلم نور وصالت شده جان

ای ماه رخ خوب تو آرام دلم
در سایه تو گم شود این کام دلم

چشمم به رهت مانده و دلم بی‌تاب
هر لحظه خیالت به دلم شد پرتاب

در هر نفسی نام تو بر دل زنده است
عشق تو مرا نور به هر سر زنده است

هرگز ز دلم مهر تو بیرون نرود
در هر نفسی عشق تو در خون نرود

عشق است و تویی آن که مرا زنده کند
هر لحظه دلم شوق وصالت زنده کند

بی عشق تو دنیا به دلم غم زده است
در مهر تو هر گوشه دلم رام زده است

ای دوست تویی روشنی جان و دلم
هرگز نرود مهر تو از این منزلم

در راه وصالت دلم از شوق گرفت
هر گوشه دلم نور به عشقت گرفت

عشق تو مرا مایه دل‌گرمی بود
هر دم دلم از مهر تو پر شرمی بود

چشمم به رهت مانده و دل بی‌قرار
در عشق تو شادم که تویی این قرار

دل در طلبت زنده و پاینده به عشق
هرگز نرود نام تو از بنده به عشق

ای عشق تو در دل همه عالم زیبا
دل با تو چو خورشید بود شاد و شفا

هر دم که دلم یاد تو آورد به شور
در شوق تو عالم همه گردد پر نور

چشمم به وصالت همه شب مانده به جا
در عشق تو شادم که تویی راهنما

دل با تو چو خورشید به هر صبح بتاب
هر لحظه به عشقت همه دل گیرد آب

ای مهر تو در دل چو چراغی به جهان
هرگز نرود نور تو از قلب نهان

در هر نفسی عشق تو زنده به دلی
دل در طلبت از همه عالم خجلی

عشق تو مرا شاد و دلم را خوش کرد
هر گوشه دلم از تو همه آرام کرد

چون عشق تو در دل بنشیند دایم
دل با تو چو دریاست به عالم قائم

دل در طلب مهر تو بی‌تاب شده
در شوق وصالت همه دریاب شده

ای نور تو روشنگر دل‌های غمین
دل شاد ز عشقت چو بهشت دل‌نشین

شعر معروف بابا افضل کاشانی با شرحی دلنشین

یکی از زیباترین و معروف‌ ترین اشعار بابا افضل کاشانی ، رباعی‌ ای است که به‌طرزی عمیق فلسفه وجودی ، زهد، و نگاه عرفانی او را به تصویر می‌ کشد. این شعر ، کوتاه اما سرشار از معناست و در دل خود حقیقتی بی‌ انتها را جای داده است. رباعی او چنین است:

دل برگرفتم از جهان و کار جهان
دل بر کسی نبستم از اهل جهان
با آن‌که از جهان همه بی‌زار شدم
از خویشتن به جانِ خود بی‌زارترم

شرحی بر شعر

این رباعی از بابا افضل، سرشار از مضمون‌های عمیق معرفتی است. در هر بیت، او ما را به تأمل درونی و بازنگری نسبت به خود و جهان پیرامون دعوت می‌کند.

دل برگرفتم از جهان و کار جهان

در این مصراع، شاعر به مرحله‌ای از زهد و بی‌اعتنایی نسبت به دنیا اشاره می‌کند. او به نقطه‌ای رسیده است که دیگر از امور دنیوی دل‌برداشته و کارهای جهان را بی‌ارزش یافته است. این دل‌بریدگی از دنیا در عرفان ایرانی نمادی از رهایی از دلبستگی‌های مادی و گذراست.

دل بر کسی نبستم از اهل جهان

شاعر در این مصراع، گامی فراتر می‌گذارد. او نه تنها از دنیا فاصله گرفته، بلکه حتی به آدمیان نیز دلبستگی پیدا نکرده است. این نوع زهد، فراتر از ترک مادیات است و نشان‌دهنده تلاش برای نیل به حقیقتی است که وابسته به هیچ شخص یا شیء دنیوی نیست.

با آن‌که از جهان همه بی‌ زار شدم

شاعر ادامه می‌دهد که حتی با وجود ترک جهان و بی‌زاری از دنیا، باز هم به رضایت کامل نرسیده است. این مصراع، حس عمیقی از انسان‌شناسی در عرفان را نشان می‌دهد: اینکه رهایی از جهان، تنها بخشی از مسیر است، و انسان باید از خویشتنِ خویش نیز عبور کند.

از خویشتن به جانِ خود بی‌ زارترم

اوج این شعر در این مصراع است. شاعر اذعان می‌کند که پس از بریدن از دنیا، به بزرگ‌ترین مانع، یعنی خودِ درونی خویش، رسیده است. اینجا او بیان می‌کند که از نفس و خودبینی خود به‌مراتب بی‌زارتر از هر چیز دیگری است. این مرحله در عرفان اسلامی به مقام فنا فی‌الله اشاره دارد، جایی که انسان باید حتی از خویشتن نیز عبور کند تا به حقیقت مطلق برسد.

پیام شعر

این رباعی زیبا، چکیده‌ای از فلسفه عرفان ایرانی و اسلامی است. بابا افضل به ما نشان می‌دهد که دنیا و هر آنچه در آن است، جز یک گذرگاه نیست و ما باید از همه این‌ها، حتی از خود، عبور کنیم تا بتوانیم به حقیقت و آرامش نهایی دست یابیم. این شعر نه تنها یک بیانیه فلسفی، بلکه یک راهنما برای زندگی انسان‌هایی است که به دنبال معنای عمیق‌تر وجود هستند.

جایگاه این شعر در ادبیات فارسی

رباعی فوق، یکی از بهترین نمونه‌های استفاده از قالب کوتاه برای بیان مفاهیم پیچیده است. بابا افضل کاشانی با بهره‌گیری از زبان ساده اما عمیق، حقیقتی را بیان کرده که در طول قرون همچنان خوانندگان و اندیشمندان را به تفکر واداشته است. شعر او یادآور ارزش زهد، خودشناسی، و حقیقت‌جویی در زندگی است.

تأثیرگذاری این شعر

این رباعی در تاریخ ادبیات فارسی، اثری ماندگار است که علاوه بر مخاطبان عام، همواره مورد توجه فیلسوفان و عارفان نیز بوده است. پیام آن ازلی و ابدی است: رهایی از دنیا، انسان‌ها، و در نهایت از خود، تنها راه رسیدن به آرامش و حقیقت است.

مطالب پیشنهادی :

شعر بختیاری برای جوان ناکام + اشعار غم‌ انگیز و احساسی بختیاری برای جوان ناکام

دلنوشته واسه شهید گمنام + متن و شعر در مورد شهدای گمنام

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا