معنی کلمات بخوان و بیندیش فارسی پنجم همه چیز را همگان دانند
معنی کلمات همه چیز را همگان دانند + هم خانواده مخالف و خلاصه
آنچه در این مطلب خواهید دید
معنی کلمات همه چیز را همگان دانند فارسی پنجم
| واژه / عبارت | معنی روان |
|---|---|
| ریحانه | نام شاگردِ ابوریحان؛ دخترِ حسینِ خوارزمی. |
| حسین خوارزمی | پدر ریحانه؛ منسوب به سرزمینِ خوارزم. |
| ابوریحان بیرونی | دانشمند ایرانیِ نامدار در ریاضی و اخترشناسی. |
| آرزو | خواستهٔ قلبی و امیدِ رسیدن به چیزی. |
| چهره | صورت؛ سیمای انسان. |
| معلّم | آموزگار؛ کسی که آموزش میدهد. |
| احترام | حرمت و ادب در برخورد با دیگران. |
| پاسخِ پرسشها | جوابِ سؤالها. |
| اینک | اکنون؛ همین زمان. |
| پیشگاه | حضرت/محضر؛ جای ایستادن در برابرِ بزرگان. |
| زَندگانی | زندگی؛ روزگارِ زیستن. |
| فراز و نشیب | بلندی و پستیِ راهِ زندگی؛ سختیها و آسانیها. |
| جایگاه باارزش | منزلت و مرتبهٔ والا. |
| رحمتِ حق بر آنان باد | خدا آنان را بیامرزد؛ طلبِ بخشایش برای درگذشتگان. |
| شوقِ آموختن | علاقهٔ شدید به یادگیری. |
| مکتب | مدرسهٔ قدیمی/دبستان. |
| از بَر کردم | حفظ کردم و از یاد تکرار نمودم. |
| خاطرهانگیز | ماندنی و بهیادماندنی. |
| مکتبخانه | مدرسهٔ سنتیِ کودکان. |
| آداب | روشهای پسندیدهٔ رفتار. |
| مکتبدار | مدیر یا معلّمِ مکتب. |
| احوالپرسی | پرسوجو از حال و سلام و تعارفِ نخستین. |
| معیّن کرد | مشخص و معلوم ساخت؛ جا یا کار را تعیین کرد. |
| پر مهر | مهربان و دلسوز. |
| نخستین آموزگار | اولین معلّمِ انسان. |
| زَمزمهٔ محبّت | سخنِ نرم و دلنشینِ سرشار از مهر. |
| اثرگذار | دارای اثر و تأثیرِ محسوس. |
| ماندگار | پایدار و دیرپا. |
| بدگوییِ حسودان | سخنچینی و بدنامکردن از روی حسادت. |
| دربار | جایگاه و ادارهٔ پادشاهی. |
| رانده شد | اخراج شد؛ دورش کردند. |
| ناچار | مجبور؛ بیگزینه. |
| روستا | ده؛ آبادیِ کوچک بیرونِ شهر. |
| مهارت | تواناییِ درست انجامدادنِ کار. |
| اخترشناسی | ستارهشناسی؛ دانشِ پدیدههای آسمانی. |
| حِکمت | دانشِ ژرف/فلسفه و فرزانگی. |
| خودآموزی | یادگیریِ بینیاز از کلاس و استاد. |
| همواره | پیوسته؛ همیشه. |
| آفتابی و ابری | روشن و تیره؛ کنایه از دگرگونیهای زندگی. |
| نانآورِ خانه | کسی که هزینهٔ خانواده را فراهم میکند. |
| یاورِ مادر | کمککارِ مادر در کارها. |
| کشاورزی | زراعت و کشتِ زمین. |
| چرخِ زندگی را گرداندم | امورِ زندگی را میگذراندم؛ امرارِ معاش کردم. |
| رازِ آفرینش | اسرارِ پدیدآمدنِ جهان و انسان. |
| جایگاهِ ارجمند | منزلتِ محترم و ارزشمند. |
| کَسبِ علم و معرفت | بهدستآوردنِ دانش و شناختِ درست. |
| رنجها کشیدم | سختیها را تحمل کردم. |
| نوروز و مهرگان | جشنهای کهنِ ایرانی؛ آغازِ بهار و میانهٔ پاییز. |
| پُرخوری | زیادهروی در خوردن. |
| خُفتن | خوابیدن. |
| عزمِ سفر | قصدِ رفتن به سفر. |
| سلطان محمود غزنوی | پادشاهِ غزنوی در روزگارِ ابوریحان. |
| هِند / آن دیار | سرزمینِ هند؛ جایی که به آن سفر کرد. |
| فرهنگ و تمدّن | شیوهٔ زندگی و دستاوردهای علمی و هنریِ مردم. |
| تحقیق و پژوهش | بررسیِ دقیق برای رسیدن به درستیِ مطلب. |
| پرسشگر | کسی که پیگیرانه میپرسد و میآموزد. |
| خِردمندانه | از روی عقل و سنجیدگی. |
| همهچیز را همگان میدانند | دانش نزد همهٔ مردم پخش است و در کسی جمع نشده. |
| سرزمینهای ناشناختهٔ علم | شاخهها و موضوعاتِ تازهٔ دانش. |
| کشف | یافتن و پردهبرداشتن از امرِ ناپیدا. |
| ابوعلی سینا | دانشمند بزرگ ایرانی؛ ابن سینا. |
| زیرکی و هوشمندی | تیزهوشی و تیزفهمی. |
| احترام میگذاشتم | حرمت نگه میداشتم؛ بزرگ میداشتم. |
همخانواده همه چیز را همگان دانند
- دانش → دانا، دانشآموز، دانشمند، دانستن
- پرسیدن → پرسش، پرسشگر، پرسیدنی
- آموزش / آموختن → آموزگار، آموزه، آموزنده
- پژوهش → پژوهشگر، پژوهشگاه، پژوهیدن
- کشف → کاشف، مکشوف، کشفکردن
- فرهنگ → فرهنگی، فرهنگستان، فرهنگنامه
- احترام → محترم، محترمانه، احترامگذاشتن
- سفر → مسافر، مسافرت، سفرنامه
متضاد همه چیز را همگان دانند
- دانش → نادانی
- خردمندانه → نسنجیده / ناآگاهانه
- احترام → بیاحترامی / اهانت
- رحمت → بیمهری / قساوت
- تلاش → تنبلی / سستی
- مطالعه → بیمطالعه / بیاعتنایی به مطالعه
- درستی → نادرستی / خطا
- کشف → پنهانماندن / پوشیدگی
- فرهنگ → بیفرهنگی
- سفر → ماندن / اقامت
خلاصه همه چیز را همگان دانند کلاس پنجم
ریحانه از ابوریحان میپرسد چگونه به جایگاه علمیاش رسیده است و او از نخستین روزهای مدرسه، مهر معلم و آموختن آداب، و سپس دشواریهای زندگی میگوید: راندهشدن پدر از دربار، کار و نانآوری در روستا و در عین حال ادامهیادگیری. او با پرهیز از تنآسایی، پرسشگریِ پیوسته و بهرهگرفتن از دانش همگان، دانشاندوزی را ادامه میدهد؛ تا جایی که همراه سپاه محمود به هند میرود و فرهنگها و دانشهای تازه را میآموزد. پیام متن این است که دانش نزد همه پخش است و با فروتنی، تلاش مداوم، پرسیدن و احترام به دانایان (چون ابنسینا) میتوان به «جایگاه ارجمند انسانی» رسید.
پیام: دانش در انحصارِ هیچکس نیست؛ «همهچیز را همگان دانند». با فروتنی، پرسشگری، و احترام به دانایان میشود پیوسته آموخت و پیش رفت.
نتیجهگیری: اگر از راحتطلبی دوری کنیم، سختیها را به فرصتِ یادگیری تبدیل کنیم و از دانشِ جمعی بهره بگیریم، میتوانیم به رشدِ علمی و جایگاهِ ارجمند انسانی برسیم.
قبلی : جواب درست و نادرست و درک مطلب درس هفدهم فارسی پنجم صفحه 132
بعدی : درک و دریافت همه چیز را همگان دانند کلاس پنجم صفحه 137





